فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام
علی مع الحق والحق مع علی،لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
درباره وبلاگ


سلام علیکم و رحمة الله و برکاته قال الله تعالی: ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی دوستی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) قلعه من است پس هرکس وارد قلعه ام شود از عذابم در امان است. بخونید و حض کنید و به داشتن پیشوایی چون امیر المومنین حیدر کرار مولی الموحدین امام علی ابن ابیطالب علیه آلاف التحیة والثناء افتخار کنید. الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام شکر مخصوص خداوندی است که ما را از دوستداران علی ابن ابیطالب علیه السلام قرار داد.
نويسندگان
جمعه 18 اسفند 1391برچسب:فضائل علی علیه السلام, :: 13:22 :: نويسنده : هیچی!

 بعد از وفات ابوطالب، آزار قريش زياد شد و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مأموريت يافت تا از مكه به مدينه هجرت كند. قريش در دارالندوه گرد هم جمع شده و تصميم گرفته بودند كه شبانه از هر قبيله يك نفر جمع شوند و يك باره بر پيامبر صلی الله عليه و آله حمله كنند و او را بكشند تا خونش در قبايل پخش شود و قاتل معلوم نباشد. ابولهب نيز در اين جمع شركت كرده بود. جبرئيل امين دستور هجرت را برای پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آورد. و پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله تصميم بر هجرت گرفت. آن شب كه دور خانه پيامبر صلی الله عليه و آله را محاصره كرده بودند، علی عليه السلام را به جای خود خواباند تا فدايی او باشد.

حضرت علی عليه السلام عرض كرد: «اگر من جای شما بخوابم شما سالم می‌مانيد؟» فرمود: بله. علی به جای او خوابيد تا به شهادت برسد ولی پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله سالم بماند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله كفی از خاك برداشت و بر سر مشركان ريخت و رفت و آن‌ها او را نديدند. 
ديوارها كوتاه بود و آن‌ها جای پيامبر صلی الله عليه و آله را می‌ديدند. برای آزار حضرت، تا صبح به طرف خانه اش سنگ پرتاب می‌كردند، اما به دستور ابولهب قرار شده بود هنگام صبح حمله كنند. وقتی كه صبح شد، علی عليه السلام از جای خويش برخاست. آن‌ها بر خلاف انتظار، حضرت علی عليه السلام را ديدند.
گفتند: محمد كجاست؟ 
گفت: مگر او را به من سپرده بوديد؟

منبع

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 13:20 :: نويسنده : هیچی!

 قريش به تلافی جنگ بدر و برای خونخواهی كشته شدگان خود به طرف مدينه حركت كردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله نيز از مدينه بيرون آمد و دو لشگر در مقابل هم قرار گرفتند. در آن زمان قهرمانان، علمدار می‌شدند. (در ماجرای عاشورا نيز چون حضرت ابوالفضل قهرمان بود، علمدار شد) اگر علم به زمين می‌افتاد، لشكريان فرار می‌كردند. در احد، نه نفر از قهرمانان قريش يكی پس از ديگری علم برداشتند. هر يك از آنان كه علم را بر می‌داشت، علی عليه السلام او را با شمشير به درك می‌فرستاد. با كشته شدن نهمين نفر، لشكر قريش شكست خورد.

منبع

 

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 13:18 :: نويسنده : هیچی!

 در جنگ بدر هزار مرد جنگی قريش در مقابل ارتش سيصد و سيزده نفری پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله قرار گرفت. ياران پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله آماده جنگ نبودند بلكه فقط برای گرفتن قافله قريش آمادگی داشتند. دراين جنگ هفتاد نفر از قريش كشته شدند كه 35 نفر از آنان را علی عليه السلام كشته بود. اين 35 نفر نه از آدم‌های عادی بلكه از قهرمانان و سران قريش بودند.

منبع

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:فضائل علی علیه السلام, :: 13:14 :: نويسنده : هیچی!

 در جنگ خندق، قريش با ده هزار نفر آمدند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله و مسلمانان برای حفظ مدينه، با تعليم سلمان فارسی خندقی حفر كردند تا ارتش دشمن نتواند وارد مدينه شود. عمرو بن عبدود كه با هزار سوار برابر بود با اسب از خندق پريد. اصحاب پيامبر صلی الله عليه و آله از رويارويی با او هراس داشتند. عمرو به آن‌ها نگاه می‌كرد و می‌گفت: «شما می‌گوييد: هر كس از شما توسط ما كشته شود، به بهشت می‌رود. آيا از شما كسی نيست كه بخواهد بهشت برود؟‌» كسی پاسخ او را نمی‌داد تا اين كه گفت: «ولقد بححت عن النداء بجمعكم هل من مبارز؛ بس كه فرياد كشيدم و در ميان جمعيت شما مبارز طلبيدم، صدايم گرفت!‌» همه می‌ترسيدند، تا اين كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «چه كسی به جنگ او می‌رود؟ علی عليه السلام فرمود: «من». پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عمامه خود را بر سر او بست. علی عليه السلام وقتی با عمرو مواجه شد، به او گفت: «تو گفته‌ای كسی كه به مبارزه من درآيد، از سه حاجت او يك حاجت را اجابت می‌كنم. اينك من حاجاتم را می‌گويم. 1- بيا و مسلمان شو. گفت نمی‌شود. 2- لشكرت را بردار و برگرد. گفت: نمی‌شود. 3- تو سواری و من پياده، پياده شو تا بجنگيم. گفت: خيال نمی‌كردم در عرب كسی چنين آمادگی يا چنين خواسته‌ای داشته باشد.

عمرو پياده شد و اسب خود را پی كرد. با شمشير به حضرت علی عليه السلام حمله كرد. حضرت علی عليه السلام سپرش را مقابل ضربه او گرفت، سپرش دو نيم شد و شمشير به سر حضرت علی عليه السلام اصابت كرد. همانجا كه بعدها مورد اصابت شمشير ابن ملجم قرار گرفت. حضرت علی عليه السلام نيز شمشيری به پای عمرو زد. او بر روی زمين افتاد و حضرت علی عليه السلام روی سينه اش نشست.

اگر مسلماني، كافری را می‌كشت، تمام لباس و وسايل او را بر می‌داشت و مال او بود. ولی حضرت اين كار را نكردند. وقتی خبر به خواهر عمرو رسيد گفت: اگر لباس‌های برادرم را در آورده بودند تا آخر عمر برای او گريه می‌كردم ولی آن كه عمرو را كشت پسر ابوطالب با اين بزرگواری است.‌»(11)
عمر بن خطاب گفت: «زره اش هزار دينار (يا هزار درهم) ارزش دارد.‌» علی عليه السلام فرمود:«نخواستم پسر عمويم را لخت كنم.» (حضرت علی عليه السلام و عمرو هر دو از قريش و عموزاده بودند.)

منبع

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 13:8 :: نويسنده : هیچی!

پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در جنگ هايی كه نزديك مدينه بود، علی را با خود می‌برد و در مدينه كسی را كه بعد از پيامبر صلی الله عليه و آله هوای رياست نداشته باشد، می‌گذاشت تا نماز جماعت بخواند. افرادی چون ابن‌ام مكتوم كور، ابن مسعود و... 

در غزوه تبوك مسافرت پيامبر صلی الله عليه و آله دو ماه طول می‌كشيد و نمی‌شد كه پيامبر صلی الله عليه و آله مركز اسلام را دو ماه تنها بگذارد، يا به دست افرادی بسپرد كه قبلاً می‌سپرد. در اين غزوه، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله، علی عليه السلام را فرماندار مدينه كرد. منافقين گفتند: «مَلَّ ابن عمه؛ از پسر عمويش ملول شد.‌» حضرت امير عليه السلام لباس جنگ پوشيده و به پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله ملحق شد. پيامبر صلی الله عليه و آله فرمود: «ما بال ابن ابی طالب؛ پسر ابوطالب را چه می‌شود؟» حضرت عرض كرد: «منافقين گفتند: «مل ابن عمه». در صحيح بخاری آمده است كه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَماترضی ان تكون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدي(13)؛ آيا خشنود نمی‌شوی كه به منزلتت نزد من مانند منزلت هارون نيست به موسی عليه السلام باشد جز اين كه [هارون نبی بود ولي] نبوت با من ختم می‌شود.»

منبع

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 13:6 :: نويسنده : هیچی!

 يهوديان مردمانی ثروتمند و بسيار سركش و آزار دهنده بودند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله مأمور به جنگ خيبر شد. قهرمانی به نام مرحب داشتند كه به جای سپر، برای لرزاندن قلب طرف، سنگ روی سر می‌گذاشت.

حضرت رسول صلی الله عليه و آله روز اول ابوبكر را با ارتش برای جنگ با آنان فرستاد. آن‌ها رفتند و شكست خورده برگشتند. در باره او نوشته شده كه «يجبّن اصحابه و يجبونه؛ ابوبكر به سپاهيانش می‌گفت: شما ترسو بوديد و آن‌ها می‌گفتند تو ترسو بودي.‌» روز دوم عمر با لشكريانش رفت و بعد از شكست و بازگشت، همان سخنان تكرار شد.(12)

شب سوم پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «لابعثن غدا رجلاً يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرار غير فرار.» هر يك از صحابه تا صبح به اميد اين كه خودش همان فرد مورد نظر باشد، صبح كرد. هنگام صبح پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَيْنَ عَلي؛ علی كجاست؟ گفتند: علی چشم درد دارد. فرمود: علی عليه السلام را بياوريد. او را آوردند. پيامبر صلی الله عليه و آله آب دهان به چشم او ماليد و خوب شد به صورتی كه حضرت امير می‌فرمود: تا آخر عمر ديگر چشم درد نديدم. 
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله عَلَم را به دست علی داد. علی به همراه لشكريان حركت كرده در مقابل مرحب قرار گرفت. هر دو رجز خواندند و به يكديگر حمله كردند. حضرت، مرحب را كشت و سپس از خندق آنان جست و در قلعه خيبر را كند. در را روی خندق گرفت و پل ساخت تا صحابه از روی آن عبور كنند و اين چنين خيبر را فتح كرد. بعد از فتح قلعه، هشت نفر خواستند در را حركت دهند نتوانستند.

منبع

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:, :: 13:1 :: نويسنده : هیچی!

 شريعت اسلام كه از حضرت آدم تا حضرت نبی خاتم صلی الله عليه و آله بر پيامبران الهی عليهم السلام نازل شده تا آن را به مردم ابلاغ كنند، در عصر نبی خاتم صلی الله عليه و آله و بعد از تعيين علی بن ابی طالب عليه السلام در حجة الوداع و در غدير خم كامل شد. «اليوم اكملتُ لكم دينكم و اتممتُ عليكم نعمتی و رضيتُ لكم الاسلام دينا؛(1) امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»

منبع

جمعه 1 فروردين 0برچسب:حق باعلی علیه السلام است,, :: 14:14 :: نويسنده : هیچی!

 عمر: توسط امیرالمومنین، خدا ما را هدایت می کند و ما را از ظلمات بیرون می آورد

زمخشری و دیگر علمای مخالفین نقل کرده اند که:

در زمان حکومت عمر وقتی که عمر در مسجد بود و امیرالمومنین نیز در آنجا حاضر بود. شخصی از امیرالمومنینعلیه السلام نزد عمر شکایت کرد. عمر نیز برای تشکیل محکمه و قضاوت بین ایشان با اشاره به امیرالمومنین علیه السلام گفت:

ای اباالحسن! بر خیز و در کنار خصمت بنشین.

امیرالمومنین(علیه السلام) بر خاست پهلوی ان مرد نشست و پس از گفتگو و قضاوت عمر و پایان قضیه و رفتن آن شخص حضرت به جای خود بازگشت. اما عمر در چهره حضرت ناراحتی و در همی را مشاهده کرد . پس گفت:

ابوالحسن! از چه رو چهره ات را متغیر می بینم. مگر از آنچه گذشت نا خشنودی؟ امیرالمومنین فرمودند: آری. عمر گفت: چرا؟ امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: برای اینکه مرا در برابر شاکیم به کنیه (ابوالحسن)- که احترام آمیزتر از اسم است و مایه تبعیض بین طرفین دعوا در محکمه می تواند باشد. – صدا زدی. چرا نگفتی: یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟!

عمر که از این خرده گیری حضرت علیه خود  به شگفت آمده بود. سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت:

بابی انتم و امی بکم هدانا الله و بکم اخرجنا من الظلمات الی النور

پدرم و مادرم به فدای شما باد. به وسیله شما خداوند ما را هدایت فرمود و به وسیله شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت.

ربیع الابرار ج3، ص595؛ مناقب خوارزمی:ج7، ص51؛ شرح ابن ابی الحدید: ج4، ص133؛ نزهه المجالس صفوری ج2 ص211 ؛ فرائد السمطین حموینی: ج1، ص349 ؛ المستطرف ابشیهمی ج1 ص9

منبع

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 7 صفحه بعد
پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 117
بازدید هفته : 149
بازدید ماه : 145
بازدید کل : 47593
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1