فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام علی مع الحق والحق مع علی،لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار درباره وبلاگ سلام علیکم و رحمة الله و برکاته قال الله تعالی: ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی دوستی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) قلعه من است پس هرکس وارد قلعه ام شود از عذابم در امان است. بخونید و حض کنید و به داشتن پیشوایی چون امیر المومنین حیدر کرار مولی الموحدین امام علی ابن ابیطالب علیه آلاف التحیة والثناء افتخار کنید. الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام شکر مخصوص خداوندی است که ما را از دوستداران علی ابن ابیطالب علیه السلام قرار داد. آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 19 اسفند 1398برچسب: فضایل,فضیلت,امام علی علیه السلام,حضرت امیر المومنین علیه السلام,فضایل حضرت علی علیه السلام,شجاعت علی علیه السلام,زهد علی ابن ابیطالب علیه السلام,تقوای علی علیه السلام,پدر امامان ,علی ابن ابیطالب علیه السلام,209 آیه در شان علی علیه السلام,لیله المبیت و خوابیدن علی علیه السلام در جای پیامبر صلی الله علیه و آله,همسر فاطمه زهرا سلام الله علیها,داماد پیامبر صلی الله علیه و آله,فاتح خیبر,قهرمان بدر,قهرمان احد,والعادیات,والسابقون السابقون,علم الکتاب با علی علیه السلام,انما یرید الله لیذهب,انما ولیکم الله,یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک,انفسنا و انفسکم ,مباهله با نجران,نفس پیامبر صلی الله علیه و آله,انت منی بمنزله هارون من موسی,انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی,وصی بلافصل پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله,اولین امام مسلمانان,ولایه علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی,فضایل امام علی علیه السلام,امام علی علیه السلام,شیعه,امام شناسی,جانشینی پیامبر ص بعد از وفاتش,خلیفه بلا فصل پیامبر صلی الله علیه و آله,امیر المومنین علیه السلام,علی ولی الله,علیا حجة الله,, :: 12:51 :: نويسنده : هیچی!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: علی با حق است و حق با علی و از هم جدا نمیشوند تا کنار حوض (کوثر) به من برسند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند:
جمعه 4 دی 1394برچسب:, :: 23:0 :: نويسنده : هیچی!
این شعر حافظ را خیلی دوست دارم در مورد مولا علی ع : على بحر سخا و على كوه وقار: در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید نازم به حسن مطلع و حسن ختام وی یک شنبه 7 تير 1394برچسب:استجابت دعاهاى على عليه السّلام, :: 11:27 :: نويسنده : هیچی!
به طُرُق بسيار معتبره ثابت شده نـفـريـن آن حـضـرت در حـقّ بـُسـْر بـن ارطـاة بـه اخـتـلاط عـقـل و اسـتـجـابت دعاى آن حضرت در حق او و نفرين نمودن او در حق مردى كه جاسوسى مى كرد و اخبار آن حضرت را به معاويه مى رسانيد پس كور شد، و نفرين كرد در حقّ طلحه و زبـيـر كـه بـه كمال ذلّت و زشتى كشته گردند و بميرند، و دعاى آن جناب در حقّ ايشان مستجاب شد و زبير را، عمروبن جُرموز در وقت خواب به ضرب شمشير بكشت و جسدش را در خاك كرد(78) و طلحه را، مروان بن الحكم تيرى زد و به سبب آن رگ اكحلش گـشـوده گـشـت و در مـيـان بـيـابان در آفتاب سوزان به تدريج خون از بدنش رفت تا بـمـرد و خـود طـلحـه مـى گـفـت كـه هـيـچ مـرد قـرشـى مثل من خونش ضايع نگشت .(79) و از روايـات اهـل سـنـت ثـابـت اسـت كـه اميرالمؤ منين عليه السّلام استشهاد فرمود جمعى از صـحـابـه را بـر حـديـث غـديـر تـمـامـى شـهـادت دادنـد كـه شـنـيـدنـد رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود در خُمّ غدير (مَنْ كُنْتُ مَوْلا هُ فَعَلِىُّ مَوْلا هُ). مـگر چند نفر كه كتمان كردند و به اخفاى آن پرداختند، آن حضرت در حقّ ايشان نفرين كرد پس به دعاى آن حضرت ، سزاى خود يافتند يعنى بعضى به كورى و بعضى به بـَرَص مـبتلا گشتند و چاشنى عذاب الهى را در دار دنيا چشيدند، مانند انس بن مالك و زيد بـن ارقـم و عـبـدالرحـمـن مـدلج و يـزيـد بـن وديـعـه چـنـانچه در كتاب (اُسد الغابه ) و(تـاريـخ ابـن كـثـيـر) و (انـسـان العيون ) حَلَبى و (مناقب ابن المغازلى ) و (شواهد النبوّة ) جامى و (انساب الاشراف )بَلاذُرى و (حليه ) اَبونُعَيْم اصفهانى و ديگر كتب بـه شـرح رفـتـه و عـبـارات ايـشـان را در (فـيـض قـديـر) ايـراد نـمـوده ام و بـطـلان قـول ابـن روزبـهـان را كـه ايـن روايـات را از مـوضـوعـات روافـض شـمـرده ظاهر ساختم كَرّة بعد كَرَّة خبر داد كه ابن ملجم (فرق ) مرا با تيغ مى شكافد و ريش مرا از خون سرم خضاب مى كند. و ديگر خبرداد از شهادت امام حسن عليه السّلام به زهر و بسيار وقـت از شـهـادت فـرزنـدش حـسـيـن عـليـه السـّلام خـبـر مـى داد، و هـنـگـام عـبـور از كربلا مـقـتـل مردان و مقام زنان و مناخ شتران را بنمود و خبر داد براء بن عازب را از درك كردن او زمان شهادت حسين عليه السّلام را و يارى نكردن او آن حضرت را. و ديگر خبر داد از حكومت حـَجـّاج بـن يـوسـف ثـَقَفى و از يوسف بن عمرو از فتك و خويريزى ايشان ، و خبر داد از خـوارج نـهـروان و عـبـور نـكـردن ايـشـان از نـهـر و خـبـر داد از قـتـل ايـشـان ، و از كشته شدن ذى الثّديه سركرده خوارج و خبر داد از عاقبت امور جمعى از اصـحـاب خـويـش كـه هـر يـك را چـسـان مـى كـُشـنـد، چنانكه خبر داد از بريدن دست و پاى جويرية بن مسهر و رُشيد هَجَرى و به دار كشيدن ايشان را، و خبر داد از كيفيّت شهادت ميثم تـمّار و به دار كشيدن او را بر دارى كه از نخلى بود كه تعيين آن فرمود و بودن آن دار در نـزد خـانـه عـمـروبـن حـريـث . و خـبـر داد بـه كـشـتـه شـدن قـنـبـر و كـمـيـل و حُجر بن عَدى و غيره و خبر داد از نمردن خالد بن عرفطه و رئيس شدن او بر جيش ضلالت و خبر داداز قتال ناكثين و قاسطين و مارقين و خبر داد از مكنون طلحه و زبير هنگامى كـه بـه جـهـت نـكـث بـيـعـت و تهيّه جنگ با آن حضرت به جانب مكّه خواستند بروند و گفتند خـيـال عـُمـْره داريـم . و نـيـز خـبـر داد اصحاب خويش را كه بعد از اين طلحه و زبير را با لشكر فراوان ملاقات كنيد. و خبر داد از وفات سلمان در مدائن هنگام رحلت سلمان و خبر داد از خلافت بنى اميّه و بنى عبّاس و اشاره فرمود به اَشْهَر اوصاف و خصايص بعض خلفاء بـنـى عـبـّاس مـانـنـد راءفـت سـفّاح (1)(71) و خونريزى منصور(2) و بزرگى سـلطـنـت رشـيـد(5) و دانـائى مـاءمـون (7) و كـثـرت نـصـب و عـنـاد مـتـوكـّل (10) و كـشـتـن پـسـر او، او را و كـثـرت تـَعـَب و زحـمـت مـعـتـمـد (15) بـه جـهـت اشـتـغـال او به حروب و جنگ با صاحب زنج و احسان معتضد (16) با علوييّن و كشته شدن مـقـتـدر (18) و اسـتـيلاء سه فرزند او بر خلافت كه (راضى ) و (متّقى ) و (مطيع ) بـاشـنـد و غـيـر ايـشـان چـنانكه بر اهل تاريخ و سِيَر مخفى نيست
پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:فضايل علي ( عليه السلام ) از زبان انديشمندان غير مسلمان, :: 6:13 :: نويسنده : هیچی!
شجاع بي همتا و قهرمان يکه تاز بارون کارادوو ـ مورخ و محقق فرانسوي ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) آن شجاع هبي همتا و قهرمان يکه تازي بودکه پهلو به پهلوي پيامبر مي جنگيد. و به اعمال برگزيده و معجزه آسايي قيام نمود ؛ در معرکه ي بدر ، بيست ساله بود که با يک ضرب دست ، يکه سوار قريش را دو نيم کرد؛ در احد شمشير پيامبر ( ذوالفقار ) را به دست گرفت و بر سرها ، خود ( کلاهخود ) مي شکافت و بر تن ها جوشن مي دريد ، و در يورش بر قلعه هاي يهود خيبر ، با يک دست دروازه سنگين آهنين را از جاي کند ، و آن را بالاي سر خود سپر ساخت . و اما پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) ، او را بسيار دوست مي داشت و به او بسي وثوق داشت . روزي به سوي علي ( عليه السلام ) اشاره کرد و گفت : « من کنت مولاه فعلي مولاه » . (8) بي نظيري علي ( عليه السلام ) مادام ديالافوا ـ سياح فرانسوي ـ گويد : « احترام علي ( عليه السلام ) در نزد شيعه به منتهي درجه است ، و حقاً هم بايد اين طور باشد ؛ زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداکاري ها که براي پيشرفت اسلام کرد ، در دانش ، فضايل ، عدالت و صفات نيک بي نظير بود ، و نسلي پاک و مقدس هم از خود باقي گذارد . فرزندانش نيز از اوپيروي کردند ، و براي پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند . اميرالمومنين علي ( عليه السلام ) کسي است که همه ي بت هايي را که اعراب ، شريک خداي يگانه مي پنداشتند شکست ، و وحدت و يگانه پرستي را تبليغ کرد . علي کسي است که تمام اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود . علي ( عليه السلام ) کسي است که تهديد و نويدش قطعي بود . « مادام ديالافواي مسيحي » در ادامه ي اين بحث ، خطاب به خود چنين مي گويد : علي ( عليه السلام ) داراي بزرگواري و شرافت نفس ژنرال سرپرسي سايکس ـ از مشاهير خاورشناسان انگليسي ـ مي گويد : « او [ علي بن ابيطالب ( عليه السلام ) ] از ميان خلفا به شرافت و بزرگواري نفس مشهور ، و به غايت مراقب حال زيردستان خود بود . القائات فرستاده ها و نماينده ها در او تأثيري نداشت . به هديه هاي آنان ترتيب اثر نمي داد ، با حريف مکار و غدار خود معاويه ابداً طرف نسبت نبود که براي رسيدن به مقصودي که داشت سخت ترين جنايات را مرتکب شده و رذل ترين وسايل را براي پيشرفت خودش بر مي انگيخت . دقت و مراقبت هاي خيلي سخت او [ علي ( عليه السلام ) ] در امانت و ديانت باعث شده بود که اعراب حريص که تمام امپراطوري را غارت کرده بودند از وي ناراضي باشند . ليکن صداقت ، صحت عمل ، دوستي کامل ، رياضت ، عبادت از روي صدق ، خلوص يا تجرد، وارستگي ، آداب و خصايل محموده ي قابل توجهي که در او وجود داشت حقيقتاً صورت قابل ستايشي به وي داده بود . اين که اهالي ايران در او مقام ولايت قايل شده و او را به اصطلاح سرپرست حقيقي و مربي الهي مي دانند واقعاً اين قاعده قابل تحسين و شايان بسي تمجيد است . اگر چه مقام و مرتبه ي او خيلي بالاتر از اين ها است » . (2) تنها راه چاره ، دوست داشتن علي ( عليه السلام ) جانين ـ شاعر آلماني ـ گويد : « علي ( عليه السلام ) را جز آن که دوست بداريم و شيفته او باشيم چاره اي نداريم ؛ زيرا جوان شريف و بزرگواري بود ، وجدان پاکي داشت که از مهرباني و نيکي لبريز بود ، و قلبش مملو از ياري و فداکاري بود ، و از شير شرزه شجاع تر بود ، ولي شجاعتي ممزوج با رقت ، لطف ، دلسوزي ، مهر و عاطفه » . (3) برای مشاهده سخنان دیگر اندیشمندان به لینک زیر رجوع نمایید:
پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:كيفيت ولادت امیرالمومنین على (ع), :: 6:0 :: نويسنده : هیچی!
كيفيت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظير بوده،و در تاريخ بشريت كسى همانند او ديده نشده است! «فاطمه بنت اسد»مادر گرامى آن سرور در حالى كه مانند ساير مردم،خانه«كعبه»را طواف مىنمود، درد زايمان،وى را فرا گرفت،و در ميان زايران خانه خدا در حالى كه به شدت متاثر بود،مناجاتى با صاحت كعبه كرد و گفت: پروردگارا!من به تو و به تمام پيامبران و سفيران آسمانى،و كتابهاى آنان ايمان دارم،تو مىدانى كه من به«خليل الله»حضرت«ابراهيم»ايمان داشته،و آئينش را با جان و دل مىپذيرم،تو را به بنيانگذار بيت،و عظمت كعبه،و به احترام اين مولود عزيزى كه در شكم دارم،و او پيوسته با من انس گرفته و تكلم مىنمايد،مولودى كه يكى از حجتها و آيات تو مىباشد،اين ولادت را برايم آسان گردان. دعاى فاطمه مستجاب شد ناگاه تماشاگران و از جمله آنان«عباس بن عبد المطلب»و«يزيد بن قعنب»و ديگران مشاهده كردند كه خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد،و فاطمه وارد كعبه گشت،و ديوار باز شده آن بهم پيوست،و تا سه روز در شريفترين مكان گيتى مهمان خدا شد،و نوزاد خود را به كمك ماموران الهى و حوريان بهشتى به دنيا آورد.مردم تماشاگر،اين قضيه شگفت انگيز را دهان به دهان به گوش مردم مكه رساندند،و جمعيت انبوهى دور كعبه گرد آمده و منتظر نتيجه آن بودند،و حتى متصديان و كليد داران كعبه هر چه تلاش كردند،نتوانستند در كعبه را باز كنند،و لذا جمعيت فراوانى از رفتن به خانه و كار و كسب خود باز مانده،و با شوق و ولع شديد مىخواستند با ميهمان كعبه ديدار كنند. سه روز از اين جريان تاريخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نيامد،روز چهارم ناگاه ديوار كعبه از همان مكانى كه قبلا باز شده بود،دوباره باز شد،و در حالى كه چشمان مردم خيره شده بود«فاطمه بنت اسد»مادر گرامى امير المؤمنين با حالتى شادان و خوشحالى كه از كعبه خارج گشت مردم تماشاگر ديدند:فاطمه مولودى را به بغل گرفته،كه نور در چهرهاش متجلى است،آنگاه خطاب به حاضران فرمودند: اى مردم!خداوند از ميان زنان مخلوقاتش مرا برگزيد،و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد، اگر«آسيه»بطور مخفى خدا را پرستش كرد...و اگر«مريم»در هنگام زايمانش از درختخشكيده رطب چيد،خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالميان در گذشته مقدم داشت،زيرا من فرزندم را در بيتخدا به دنيا آوردم!!و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم!و از ميوههاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذيرايى مىگشتم!!و هنگام خروجم از كعبه خطاب رسيد:اى فاطمه!نام مولود كعبه را«على»بگذار،و من«على اعلى»هستم،من فرزندت را از قدرتم آفريدم،او در بالاى اين«كعبه»اذان مىگويد،و بتها را از آنجا پاك مىكند،او پيشواى اين امتبعد از حبيب من«محمد صلى الله عليه و آله»است،خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته و يارىاش نمايد،واى بر كسى كه وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد... (4) پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:چگونه نطفه على (ع) در رحم مادر منعقد گرديد؟ , :: 5:53 :: نويسنده : هیچی!
«جابر بن عبد الله انصارى»كه يكى از صحابه بزرگ رسول گرامى اسلام است،مى گويد:در مورد ولايت حضرت امير المؤمنين على عليه السلام از آن حضرت سؤال نمودم،حضرتش در جوابم فرمودند: آه،آه،چه سئوال با عظمت و مهمى؟سئوال از بهترين مولود، يا جابر!بدان كه خداوند متعال قبل از آن كه ساير موجودات عالم را خلق كند،نور من و على را آفريد،و سپس آن را در صلب حضرت آدم قرار داد، و پيوسته در «اصلاب طاهرات»و«ارحام مطهرات»مستقر بود،تا اين كه من از«عبد الله و آمنه»،و على از-«ابو طالب و فاطمه بنت اسد»متولد شديم. يا جابر!على قبل از آن كه در رحم فاطمه بنت اسد قرار گيرد،قضيه شيرينى دارد،و آن اين كه پيش از زمان وى عابدى بود بنام«مثرم بن دعيب»،او در عبادت و پرستش خدا آن چنان به كمال و موفقيت رسيده بود كه مورد لطف و توجه پروردگار عالم بود،و هرگز درخواستحاجت نكرد،و مدت يكصد و نود سال عمر نمود،و همه را به عبادت و پاكى گذارند... او در برابر آن همه عبادتهايش فقط يك آرزو داشت،و آن اين كه يكى از اولياى خدا را زيارت نموده،و با وى به مذاكره بپردازد از قضا وى به اين آرزويش رسيد،و پروردگار مهربان،عمويم حضرت«ابو طالب»را به سوى او فرستاد،چون چشمان«مثرم»به«ابو طالب»افتاد از جايش برخاست و سر مبارك«ابو طالب»را بوسيد و در كنارش نشانيد،و مذاكره خود را به شرح زير آغاز كرد: عابد:خداوند تو را مورد لطفش قرار دهد،بگو ببينم تو كيستى؟ابو طالب:مردى از«تهامه»هستم عابد: كدام تهامه؟ابو طالب:از مكه عابد:در مكه از كدام قبيله و گروه مىباشيد؟ ابو طالب:از«عبد مناف» عابد: (فرزندان عبد مناف دو شعبه هستند) از كدام شعبه اش؟ ابو طالب:از قبيله«بنى هاشم» عابد چون اين سخن را شنيد دوباره از جايش برخاست و براى بار دوم سر و صورت حضرت«ابو طالب»را بوسه زده و گفت! سپاس خداوندى را سزاست كه مرا زنده داشت و به آرزويم رسانيده،و يكى از بندگان و اوليايش را به من معرفى فرمود،آنگاه گفت: اى مرد خدا!مژده باد بر تو،زيرا:خداوند به من الهام نموده كه برايتبشارت دهم. ابو طالب:چه بشارتى؟ عابد:فرزندى پاك از«صلب»تو خارج مىگردد،كه او«ولى الله»و«وصى پيامبر اسلام»و«امام پرهيزكاران»خواهد بود،اى ابو طالب!سلام خالص مرا به وى برسان و بگو:«مثرم»براى تو درود فرستاد، و او شهادت مىدهد به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اسلام،و وصايت و جانشينى بر حق تو،و اين كه«محمد صلى الله عليه و آله»خاتم پيامبران و تو خاتم اوصيا هستى. ابو طالب چون اين سخنان را بشنيد شروع به گريه كرد و از«مثرم»درخواست نشانه بيشترى نمود. مثرم گفت:ابو طالب!چه آرزو دارى تا از خدا بخواهم برايت اجابت نمايد؟ ابو طالب:دوست دارم در همين وقت مائدهاى از آسمان فرود آيد. مثرم دستهاى پاكش را به قصد حاجتبه آسمان بلند كرد،و با قلبى آكنده از ايمان و درخواست«ابو طالب»را از پيشگاه خداوندى مسالت داشت،ناگاه طبقى پر از«رطب و انگور و انار»از آسمان فرود آمد و«ابو طالب»با خوشحالى تمام،دستبه سوى انار برده و از آن تناول فرمودند،و سپس با موافقت«مثرم»در حالى كه از آن مائده آسمانى به همراه داشت،به منزلش آمده،و در كنار«فاطمه بنت اسد»دوباره ميل فرموده،و از همان غذاى بهشتى نطفه پاك«مولى الكونين»و«امام العالمين»على بن ابيطالب عليه السلاممنعقد گرديد (2) و در تاريخ ديگرى آمده است كه:روزى پيامبر خدا قبل از دوران رسالتش مشغول خوردن رطب بود،و در آن هنگام مادر گرامى امير المؤمنين عليه السلام«فاطمه بنت اسد»فرا رسيد،و به پيامبر خدا سلام كرده،و متوجه شد بوى خوش خارق العادهاى از آن رطبها استشمام مىگردد،كه از بوى مشك و عنبر قويتر است و لذا خطاب به رسول گرامى اسلام عرضه داشتند: يا رسول الله:ناولنى منها آكل... اى پيامبر خدا!براى من هم از آن رطبها مرحمت فرمائيد... رسول خدا پس از مذاكراتى،مقدارى از آن طعامها را در اختيار فاطمه دختر اسد قرار داد و او نيز به خانهاش بازگشت،و در كنار شوهرش حضرت«ابو طالب»با هم تناول نموده،و سپس از همان غذاها نيرويى در صلب ابو طالب ايجاد شد،و آنگاه با همسرش همبستر گرديده،و نطفه فرزند معصومش حضرت على عليه السلام را منعقد نمودند... (3) چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:علي آن شير خدا شاه عرب, :: 2:24 :: نويسنده : هیچی!
علي آن شير خدا شاه عرب **** الفتي داشت با اين دل شب چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:ایمان کامل دوستی و یاری امام علی علیه السلام است, :: 9:21 :: نويسنده : هیچی!
. . . . (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:) (اى علىّ) آن كس كه تو را به زبانش دوست بدارد يك سوم ايمان، و آنكه با زبان و دلش به تو مهر ورزد دو سوم ايمان را دارد، و كسى كه نه تنها به زبان و دل علاقمند باشد بلكه با دست خويش ياريت دهد ايمانش كامل است، اى على قسم به آنكه مرا به حقّ فرستاده اگر تمامى اهل زمين تو را دوست داشته باشند، چنان كه اهل آسمان تو را دوست میدارند، خدا هيچ فردى را در جهنّم عذاب نمیكند». . . . . معانی الاخبار جلد 2 صفحه 81 چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:برخی فضایل امام علی علیه السلام, :: 9:14 :: نويسنده : هیچی!
مفضل بن عمر گوید : ابو عبدالله (ع) در پایان حدیثی طولانی فرمود که : پیامبر خدا (ص) به ام سلمه ( رضی الله عنها ) فرمودند : ای ام سلمه گفتار مرا بشنو و گواه من باش که این علی بن ابی طالب در دنیا و آخرت برادر من میباشد ، ای ام سلمه بشنو ! شاهد باش که این علی بن ابی طالب در دنیا و عقبی قائم مقام من است ، ای ام سلمه از من بشنو ، و گواهم باش که این علی بن ابی طالب پرچمدار من در دنیا ، و حامل پرچم حمد است ، فردا در عقبی ، ای ام سلمه از من بشنو و گواهی ده که این علی بن ابی طالب وصی و جانشینم بعد از من و در هم کوبنده دشمنان من ، و حامی و حافظ شرف حوض من است . ای ام سلمه گفتار مرا بشنو و گواهم باش که این علی بن ابی طالب سالار مسلمانان ، و امام تقوا پیشگان ، و رهبر دست و رو سپیدان ، و کشنده (( ناکثین )) ( پیمان شکن های جنگ جمل ) و (( مارقین )) ( خوارج نهروان که از مرز دین پافراتر نهادند ) و (( قاسطین )) ( بازگشتگان از حق در صفین ) است. ام سلمه گوید : عرض کردم ، ای پیامبر خدا (( ناکثان )) چه افرادی هستند ؟ فرمود : آنان که در مدینه با وی بیعت کردند ، و در بصره آن را شکستند ، عرض کردم : (( قاسطان )) چه کسانی هستند ؟ فرمود : معاویه و همدستان او از مردم دمشق ، بعد عرض کردم (( مارقان )) کیانند ؟ فرمود : اشخاصی که در نهروان صف آرائی کردند. معانی الاخبار جلد 2 صفحه 22 چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:اقرار به ولایت, :: 9:12 :: نويسنده : هیچی!
حضرت صادق (ع) فرمودند : هرکه اقرار به ولایت امیرالمومنین (ع) نکند ، اعمال و عباداتش باطل شود ، مانند خاکستریکه در معرض باد تند قرار گیرد. تفسیر جامع جلد 3 صفحه 429 چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:برائت از مشرکین, :: 9:10 :: نويسنده : هیچی!
حارث نصرى گويد: از امام صادق (ع) تفسير وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ را پرسيدم، فرمود: نامى است كه خداوند از آسمان اختصاص به علىّ عليه السّلام داده است، زيرا اوست كه از جانب رسول خدا (ص) بيزارى از مشركين را اعلام كرد ، پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله نخست آن را به أبو بكر داده بود، جبرئيل فرود آمد و گفت: اى محمّد خدا بتو میفرمايد: «خودت يا مردى كه از خودت باشد و ديگرى حق ابلاغ آن را از جانب تو ندارد» بعد از آن فرمان بود كه پيغمبر علىّ عليه السّلام را فرستاد، و او به أبو بكر رسيد، و صحيفه را از دستش گرفت و برد، و به ديوار كعبه نصب نمود، از اين جهت خداوند او را أذان ناميد، همانا آن نامى است كه خداوند از آسمان اختصاص به علىّ (ع) داده است. معانی الاخبار جلد 2 صفحه 214 یک شنبه 15 تير 1393برچسب:استنباط از وصیت , :: 16:32 :: نويسنده : هیچی!
مردی ده هزار درهم به شخصی داد و به او وصیت کرد موقعی که پسرم بزرگ شد "آنچه از آنها دوست داری" به او بده ، چون پسر موصی بزرگ شد ، وصی نزد حضرت امیر علیه السلام رفت و وصیت موصی را بیان داشت و گفت حالا چقدر باید به فرزند موصی بدهم؟ جمعه 29 فروردين 1393برچسب:بخشش و کرم علی علیه السلام, :: 15:29 :: نويسنده : هیچی!
«شعبى» از زبان کسانی که على را خوب مى شناختند روایت مى کند که او بخشنده ترین مردم بود که از مال خود براى مردم مى بخشید واگر گواهى دشمن در بعضى موارد صحیحترین شهادتها باشد باید فهمید که بخشش و کرم على تا چه پایه بوده که معاویة بن ابى سفیان هم به آن شهادت داده، در حالى که او همیشه مى کوشید که از على عیب جویى کند و از او انتقاد نماید. معاویه مى گوید: «اگر على خانه اى پر از طلاى ناب و خانه اى پر از علوفه داشته باشد، طلا را پیش از علوفه مى بخشد!» دو شنبه 19 اسفند 1392برچسب:شناخت مومن و منافق باحب امام علی علیه السلام, :: 19:25 :: نويسنده : هیچی!
ممکن است برای شناخت مؤمن و منافق و ایمان و نفاق راههایی هم باشد. اما این هم از مسلّمات و دور از انکار است که رسول گرامی با عناوین و القاب مختلفی کسی را به عنوان معیار و ترازو برای این امر مهم معرفی کرده است و آن ذات امیرالمؤمنین است. وقتی به کتب معتبر اهل سنت از جمله کتب شش گانه اهل سنت که به عنوان «صحاح سته» معروف است و کتب معتبر دیگر نگاه می کنیم، احادیثی به چشم ما می خورد که حکایت از این می کند که رسول گرامی که خودش برای اسلام و مسلمین اسوه حسنه بود، حضرت علی(ع) را به عنوان معیار و ترازو معرفی نموده است. اگر در پی شناخت بیماری مهلک و مسری نفاق و پذیرفتن اسلام ناب و رساندن و رسیدن به هدف نهایی خود به صورت ناب و خالص هستیم، باید راهی و معیاری را برویم و برگزینیم که رسول اعظم اسلام که در هدایت و ابلاغ غرض و نفعی جز رسیدن بشر به کمال نهایی ندارد، معرفی کرده باشد و آن شخص حضرت علی(ع) است.
کتب شش گانه اهل سنتهفت روایت در این کتب آمده است؛ از جمله در صحیح مسلم یک روایت، سنن نسائی دو روایت، جامع ترمذی سه روایت، و سنن ابن ماجه یک روایت. به طور کلی از این روایات چهار عنوان استفاده می شود که در ضمن به روایات هم اشاره می کنیم. الف. مرا جز مؤمن دوست و جز منافق دشمن نمی دارد. 1. «حدثنا ابوبکربن ابی شبیه ناوکیع و ابومعاویه عن الاعمش و حدثنا یحیی بن یحیی و اللفظ له ـ اخبرنا ابومعاویه عن الاعمش عن عدی بن ثابت عن زر قال: قال علی(ع) والذی خلق الحبة و برا النسمة انه لعهد النبی (الامی) الی ان لا یحبنی الا مؤمن و لایبغضنی الا منافق.»[2] ب. ای علی، تو را جز مؤمن دوست و جز منافق دشمن نمی دارد. 2. «اخبرنا یوسف بن عیسی... عن زر قال: قال علی(ع) انه لعهد النبی الامی الی انه لایحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق.»[3] این معنا با ادات حصر و استثنای بعد از نفی آورده شده که بیشترین تأکید را می رساند. حدیث انسانها را به دو قسمت تقسیم نموده و برای شناخت نفاق از ایمان و برعکس در زندگی انسان، حضرت علی(ع) را معیار معرفی کرده است. مؤمن واقعی حضرت علی(ع) را دوست می دارد و منافق واقعی حضرت علی(ع) را نه فقط دوست ندارد، بلکه دشمنی دارد. ج. حضرت علی(ع) را منافق دوست و مؤمن دشمن نمی دارد. 3. «حدثنا واصل بن عبدالاعلی بن محمد بن فضیل عن عبدالرحمن ابی النصر عن المساور الحمیری، من امه قالت: دخلت ام سلمة فسمعتها تقول: کان رسول الله یقول: «لایحب علیاً منافق ولایبغضه مؤمن.»[4] از حدیث استفاده می شود که گفتار رسول خدا(ص) استمرار داشته و همواره می فرموده که منافق محب حضرت علی(ع) و مؤمن مبغض حضرت علی(ع) نمی شود. د. ما گروه انصار منافقین را به بغض حضرت علی(ع) می شناسیم. 4. «حدثنا قتیبة بن جعفر بن سلیمان بن ابی هارون العبدی عن ابی سعید الخدری، قال: ان کنا لنعرف المنافقین نحن معشر الانصار لبغضهم علی بن ابی طالب(ع).»[5] گفتار دوم: باغی بودن دشمن امام علی(ع)رسول خدا(ص) در حیات خود مکرراً فرموده است که حضرت علی(ع) با حق است و هر که در مقابل علی بایستد بر باطل خواهد بود و از گروه یاغی خواهد شد، چنان که در مورد عمار یاسر چنین فرموده است. عمار یاسر یکی از باوفاترین اصحاب نبی گرامی و حضرت علی(ع) بوده و از اول پذیرش اسلام در راه اسلام مصائب و مشکلات بی شماری را تحمل کرده است. او به خانواده ای تعلق دارد که اولین شهید را در راه اسلام تقدیم کرده است. عمار از سابقین در اسلام است و در راه اسلام والدین خود را از دست داد. وی بعد از رحلت نبی گرامی، علی(ع) را به عنوان جانشین بر حق آن حضرت قبول کرد و از مخلصین و پیروان آن حضرت بود تا اینکه در زمان خلافت علی(ع) سه جنگ با گروه یاغی به نام جمل، صفین و نهروان پیش آمد. یکی از ادله نبوت پیامبر خدا(ص) به اعتراف دانشمندان اهل سنت، خبر کشته شدن عمار توسط گروه یاغی می باشد که در زمان حیات مبارکش فرموده بود. رسول گرامی به عمار فرموده بود: ای عمار، اگر دیدی که مردم راهی را انتخاب کرده اند و می روند و علی(ع) راه دیگری را، راه علی(ع) را بگیر که حتماً به سعادت و بهشت می رساند. به اعتراف بزرگان اهل سنت، بدون تردید در این جنگها، عمار با حضرت علی(ع) و در رکاب آن حضرت بوده و علیه گروه باغی که علیه خلیفه وقت قیام کرده بودند می جنگید و بالاخره در جنگ صفین توسط معاویه و لشکرش به شهادت رسیده است. به اعتراف بزرگان اهل سنت، عمار توسط گروه معاویه کشته شده است و حضرت علی(ع) در این جنگها مصیب و بر حق بوده است. پس می توان گفت که عمار بنابر خبر غیبی رسول خدا(ص) توسط گروه یاغی کشته شد. آن حضرت فرموده بود: تو را گروهی که یاغی هستند خواهند کشت، در حالی که تو با حق هستی و حق با توست. ای عمار، وقتی دیدی که علی(ع) راهی را اختیار کرده و می رود و مردم راه دیگری را، تو با علی(ع) باش و مسیرت را با علی(ع) پیش گیر و مردم را رها ساز. علی(ع) هرگز تو را به گمراهی نمی برد و از هدایت خارج نمی کند. ای عمار، هرکسی دنبال تلواری رود که به آن علی(ع) را کمک کند، روز قیامت خداوند حمائلی از دُر را به گردنش آویزان می کند و هر کسی دنبال تلواری رود که بر ضد علی(ع) کار گیرد، در روز قیامت خداوند حمائلی را از آتش به گردنش آویزان می کند.[6] اعتراف دانشمندان اهل سنت به کشته شدن عمار توسط معاویه و لشکرش و همچنین اعتراف آنها به اینکه علی(ع) بر حق بوده، ما را به این نتیجه می رساند که معیار شناخت درست از نادرست و حق از باطل، علی(ع) است نه غیر، و هرکه با علی(ع) بجنگد و در مقابل او قد علم کند، بنابر حدیث رسول گرامی اسلام(ص) یاغی است.
صحاح ستهدر صحاح هفت حدیث آمده است که حکایت از این می کند که طرف مقابل علی(ع) بر حق نیست. دلیل آن نیز خبر غیبی رسول خدا(ص) از کشته شدن عمار توسط گروه یاغی است. دو حدیث در صحیح بخاری، چهار حدیث در صحیح مسلم و یک حدیث در سنن ترمذی آمده است: حدثنا مسدد قال حدثنا عبدالعزیزبن مختار قال: حدثنا عن عکرمة قال لی ابن عباس ولابنه علی... فقال ابوسعید کلنا نحمل لبنه لبنه وکان عمار یحمل لبنتین لبنتین فراه النبی(ص) فنفض التراب عنه (فمر به النبی(ص) ومسح عن راسه الغبار) ویقول ویح عمار، تقتله الفئة الباغیة عمار یدعوهم الی الجنه ویدعونه الی النار قال: یقول عمار: اعوذ بالله من الفتن[7] از عکرمه نقل شده که می گوید ابن عباس برای من و پسر خود تعریف می کرد که آنها پیش ابوسعید بودند از او شنیدند که می گفت: در ساخت مسجد نبی ما هرکدام یک خشت برمی داشتیم، اما عمار دوتا دوتا برمی داشت. وقتی رسول خدا او را دید، خاک را از او تکاند و فرمود: وای، او را گروهی یاغی خواهد کشت، در حالی که عمار آنها را به سوی جنت می خواند و آنها او را به سوی جهنم می خوانند. چنان که از احادیث وارد در صحاح سته واضح گردید، رسول خدا(ص) به عمار فرموده بود: تو با حق یعنی با علی(ع) باش، ولو دیگران راه دیگری روند. اما تو به دامن علی(ع) متمسک باش، علی(ع) تو را به سعادت خواهد رساند. و ای عمار، بر تو بشارت باد که گروهی یاغی قاتل تو خواهد بود و تو با علی(ع) خواهی بود. به اعتراف دانشمندان اهل سنت، عمار در جنگ صفین در رکاب علی(ع) می جنگید و توسط معاویه و همراهانش کشته شد. چنین مطلبی در منابع دیگر اهل سنت هم آمده است، از جمله: سیرة النبی،[8] مسند ابی داود الطبالی،[9] المصنف،[10] المعیار و الموازنة،[11] الانساب الاشرف،[12] الطبقات الکبری،[13] مسند ابی جعد،[14] المصنف،[15] مسند ابن راهویه،[16] مسند احمد[17]. یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:ردالشمس برای امیر المومنین علی (ع), :: 19:39 :: نويسنده : هیچی!
یکی از کرامات و مناقب امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) واقعه رد شمس است . امام صادق(ع) میفرماید:روزی پیامبر خدا نماز عصر خود را خواند که علی آمد(و در نزد ایشان نشست ) پیامبر برای استراحت سر مبارکشان را بر دامن علی گذاشتند وبه خواب رفتند .هنگامی سر از دامن علی برداشتند که خورشید غروب کرده بود از علی پرسیدند :ای علی نماز عصر را نخوانده ای ؟ گفت : نه یا رسول الله . پیامبر خدا فرمود : خداوندا علی در کار اطاعت تو بود خورشید را برایش برگردان . در این هنگام خورشید بازگشت . بی شک چنین واقعه ای نمی تواند در حق افراد عادی صورت بپذیرد امام علی (ع) در بیان این منقبت خود می فرماید :خداوند که خجسته و والاست خورشید را دو بار برای من برگرداند و بجز برای من برای هیچ کس از امت محمد(ص) چنین نکرد . اسما بنت عمیس که خود شاهد یکی از موارد رد شمس بوده است می گوید : من خورشید را دیدم که چگونه پس از غروب نمودن طلوع کرد تا آنکه علی نماز عصرش را خواند. چنین واقعه ای در دوران خلافت آن حضرت نیز پیش آمد کرده است جویریه بن مسهر می گوید : همراه امیر مومنان علی بن ابی طالب از جنگ نهروان بر می گشتیم تا آنکه به هنگام نماز عصر به سرزمین بابل رسیدیم. امیر مومنان پیاده شدند ویارانشان نیز پیاده شدند . علی (ع) فرمود : ای مردم این زمینی است که نفرین شده و دو بار مورد عذاب واقع شده وسومی را انتظار می کشد و این یکی از سرزمین های واژگون شده است . ونیز اولین سرزمینی است که در آن بت پرستیده شده است و بر هیچ پیامبرو وصی پیامبری حلال نیست که در آن نماز بخواند . هریک از شما که می خواهد در اینجا نماز بخواند. مردم پراکنده شده ونماز گزاردند ولی آن حضرت براستر پیامبر خدا سوار شده و به راه افتاد با خود گفتم :سوگند به خدا از امیرمومنان پیروی خواهم کرد و امروز در نمازم از او تقلید خواهم نمود . بنا بر این در پی آن حضرت به راه افتادم هنوز از پل "سوراء" نگذشته بودیم که خورشید غروب کرد . من به تردید افتادم (که چرا علی ع نماز خود را نخواند). ایشان رو به من کرد و فرمود : ای جویریه آیا تردید کردی؟ گفتم : آری ای امیر مومنان . حضرت در جایی پیاده شد و وضو گرفت و آنگاه ایستاد و سخنی گفت که نفهمیدم گویی به زبان عبری بود . آنگاه فرمود : نماز . سوگند به خدا خورشید را دیدم که با خروش وهیاهویی از بین دو کوه بیرون آمد . آن حضرت نماز عصر را خواند و من هم با ایشان نماز گزاردم وچون از نماز فارغ شدیم شب همانگونه که بود بازگشت. تحقیقی پیرامون حدیث رد شمس
1- صحابیان : 2- مولفان : 3- گزارش کنندگان : 4- تصدیق کنندگان :
نکته ای که پیرامون این واقعه در خور توجه است این است که گرچه رد شمس در امت اسلام برای هیچ احدی جز علی(ع)واقع نشد ولی در امم پیشین و برای اوصیای دیگر پیامبران به عنوان موید وگواه صدق رخ داده است و در واقع اگر این واقعه برای علی(ع) اتفاق نمی افتاد جای تعجب داشت . در کتاب مناقب آل ابی طالب آمده است " به طرق فراوان ،از ابن عباس نقل شده است که خورشید ، جز برای سلیمان (وصی داود ) ،یوشع (وصی موسی) و علی بن ابی طالب (وصی محمد ) – که درود خدا بر همه آنان باد – برنگشته است. ___________________ 1- قرب الاسناد :175/644. منبع: پایگاه حوزه یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:علی علیه السلام از زبان ضراره, :: 19:36 :: نويسنده : هیچی!
ضراره بن ضمره که از یاران و خواص امیر مؤمنان علیه السلام بود بر معاویه وارد شد و معاویه خواست که او را دستگیر کند و به قتل رساند اما چون زهد و تقوا اشتغال او به آخرت را دید صرف نظر کرد و خواست او را بیازماید، گفت: على را برایم توصیف کن. ضرار گفت: مرا معاف دار. گفت: تو را به خحق او سوگند مىدهم که او را توصیف کنى. ضرار گفت: حال که ناگزیرم، گویم: به خدا سوگند او بسیار دور اندیش و نیرومند بود، به عدالت سخن مىگفت و با قاطعیت فیصله مىداد. علم از جوانبش مىجوشید و حکمت از زبانش فوران داشت، از زرق و برق دنیا وحشت داشت و با شب و تنهایى آن مأنوس بود، آن بزرگوار ـ که درود خدا بر او باد ـ بسیار اشک مىریخت و فراوان فکر مىکرد، لباس زبر و درشت و غذاى مانده فقیرانه را مىپسندید، در میان ما که بود مانند یکى از ما بود، اگر چیزى از او مىخواستیم مىپذیرفت و اگر از او دعوت مىکردیم قدم رنجه مى فرمود، با این همه که به ما نزدیک بود و ما را با خود نزدیک مىساخت چندان با هیبت بود که در حضورش جرأت سخن گفتن نداشتیم.یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:فضایل امیرالمومنین حیدر کرار علیه السلام, :: 19:30 :: نويسنده : هیچی!
از خانه ساده علی علیه السلام که سادگیش به صافی آینه و محل تجمع اهل بیت بود. از لباسش که خود می گفت آن قدر وصله به آن خورده که از وصله زننده اش برای وصله ی مجدد آن خجالت می کشم؟ از کفش پاره اش که در نظر او از حکومت گرامی تر می نمود مگر اینکه در سایه ی آن بتواند حقی را زنده کند. از خوراک علی علیه السلام که بر کیسه ی نان خشک خود، مهر می نهاد تا مبادا فرزندانش اندکی آن را چرب نمایند؟ از حکومت علی علیه السلام که بر پایه ی عدالت و انصاف استوار است و دانه جویی را به ظلم از دهان مورچه ای نمی گیرد؟ از گران سنگی شخصیتیش که هم تراز با قرآن قرار گرفته است "انی تارک فیکم الثقلین"
از احتیاط علی علیه السلام که به کارگزارانش درباره ی گزارش نوشتن می فرمود: نوک قلم هایتان را باریک کنید و فاصله ی بین سطرهایتان را کم نمایید و از حرف های اضافه صرفنظر کنید و منظور رابرسانید و برحذر باشید از زیاده روی! چرا که اموال مسلمانان اسراف بر نمی دارد؟ از عبارت علی علیه السلام که در واپسین روزهای حیاتش، وقتی که آن حضرت را پس ازضربت خوردن به خانه می بردند نگاهی به محل طلیعه ی فجر افکند و فرمود: ای صبح تو شاهد باش که علی را فقط اکنون دراز کشیده می بیینی! از تقوای علی علیه السلام که چون در بیت المال به سراغش آمدند پرسید با امیرالمؤمنین کار دارید یا با علی؟ و چون پاسخ داد با علی، شمع بیت المال را خاموش کرد و شمع خود را برافروخت. از شجاعت علی علیه السلام که خود بارها می فرمود اگرتمامی اعراب برای جنگ با من صف آرایی کنند به آنها پشت خواهم کرد. از یتیم نوازی و مسکین خواهی و اسیر دوستی امیرالمؤمنین... از صبر علی علیه السلام که پس از جریان غصب خلافت و در طی 25 سال دوره ی خلافت نا حق خلیفگان صبر کردند و به گفته ی خودشان صبری که گویا در دیدگانم خار و در گلویم استخوان فرو رفته است. از علم و آگاهی علی علیه السلام که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من شهر علم هستم و علی در آن است پس هر که می خواهد به شهر وارد شود باید از درش وارد شود. یکی از فضیلتهای خاص حضرت علی علیه السلام فضیلتی است که ایشان و 12 معصوم دیگر با پیامبردر آن فضیلت شریکند و اون خلقت نوری حضرت علی علیه السلام است. روایت می فرماید: چندین هزار سال قبل از خلقت آدم علی نبیا و آله و علیه السلام خداوند با عظمت ترین خلقت خود را انجام داد و نوری را آفرید که آن نور را پس از خلقت آدم علی نبیا و آله و علیه السلام در صلب ایشان قرار داد و سپس این نور از صلب پاک دیگری منتقل شد تا سرانجام به صلب عبدالمطلب رسید و در آنجا به دو بخش تقسیم شد. بخشی در صلب عبد قرار گرفت و در رحم آمنه طلوع کرد و بخشی در صلب جناب ابوطالب پدر علی علیه السلام قرار گرفتن و در رحم فاطمه بنت اسد طلوع نمود. یکی از فضیلتهای انحصاری حضرت علی علیه السلام محل ولادت اوست. هیچ یک از مخلوقات از پیامبران بزرگ و اوصیای گرامی آنها به این ویژگی یا صفت مفتخر نبوده اند و تا قیامت نیز نخواهند بود. هنگام تولد حضرت عیسی علیه السلام به حضرت مریم خطاب شد که از خانه خارج شو! اینجا خانه ی عبادت است و ولایت اما برای فاطمه بنت اسد دیوار خانه کعبه شکافته شد و ندا آمد "ای فاطمه! وارد شو" و پس از ورود بانوی بزرگوار دیوار دوباره بسته شد و تا سه روز فرزند میهمان خدای متعال بودند. حالا به دو تا صفت از حضرت علی علیه السلام که توسط پیامبر این صفات به ایشان منسوب شده می پردازیم که این صفات هم حتی از فضائل حضرت علی علیه السلام به شمار می رود. صفاتی که شاید بارها و بارها آنها را دیده و شنیده باشیم اما کمتر به معنی اش توجه کردیم. اولین صفت، صفت قائد الغرالمجلین است که در معنای تحت اللفظی به معنی رهبر سفید رویان در جمال فرورفته تعبیر می شود- غرالمجلین یعنی سفیدرویانی که زیبایی و تابناکی شان در جمال و فتاب فرورفته است. یعنی صفات باطنی تابناکشان قابل دیدن نمی باشد حالا از حضرت علی علیه السلام به عنوان رهبر این افراد نام برده است. علی علیه السلام رهبر و سرآمد افرادی است که صفات باطنی تابناکشان در زیر پرده پنهان شده است جوری که پیامبر می فرماید: اگر علی علیه السلام نقاب از چهره بردارند هر آینه مردم در مقابل ایشان به سجده می افتند. و در روایتی هم داریم که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) بعد از غزوه ی ذات السلاسل چنین فرمودند که: یا علی! اگر نگران نبودم که گروه هایی از امت من، در حق تو سخنی بگویند که مسیحیان در حق حضرت عیسی گفته بودند امروز سخنی در مدح تو می گفتم که بر هیچ گروهی نگذری مگر اینکه خاک زیر پای تو را برای تبرک بردارند و از افزودن آب وضوی تو شفا طلبند. صفت دیگر ایشان صفت یعسوب المؤمنین است. یعسوب در زبان عرب به ملکه گفته می شود. ملکه ی زنبور عسل هم مادر زنبوران است و هم مربی و کنترل کننده کندوی عسل است. همه ما کم و بیش با وظیفه ی زنبور عسل آشنایی داریم- در قرآن هم در سوره نمل به این موضوع اشاره شده است. کار زنبور عسل این است که از شهد گلهای مختلف بخورد و در کندو عسلی را پدید بیاورد که شفایی برای مردم باشد. از این توصیفات چند نکته معلوم می شود اول اینکه اگر اتفاقی در کندو بیفتد و عسل خوبی به وجود نیاید همه ی این مشکلات به ملکه بر می گردد و او مسئول است. دوم اینکه طبق این توصیف تکلیف مؤمنین هم روشن شده است یعنی گفته شده که مؤمنین باید مثل زنبور عسل باشند یعنی عسل تحویل بدهند، عسلی که شفا باشد. پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|