فضائل امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام
علی مع الحق والحق مع علی،لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
درباره وبلاگ


سلام علیکم و رحمة الله و برکاته قال الله تعالی: ولایة علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی دوستی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) قلعه من است پس هرکس وارد قلعه ام شود از عذابم در امان است. بخونید و حض کنید و به داشتن پیشوایی چون امیر المومنین حیدر کرار مولی الموحدین امام علی ابن ابیطالب علیه آلاف التحیة والثناء افتخار کنید. الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام شکر مخصوص خداوندی است که ما را از دوستداران علی ابن ابیطالب علیه السلام قرار داد.
نويسندگان
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:علم علی علیه السلام, :: 11:48 :: نويسنده : هیچی!

 چشمه اول
يكى از علماى يهود نزد والى آمد و گفت: آيا تو جانشين پيامبر اين امت هستى؟ او گفت: آرى. يهود گفت كه ما در تورات ديده ايم كه جانشينان پيامبران در ميان امت آنان، دانشمندترين آنان است. پس مرا آگاه كن كه خداى تعالى كجاست، آيا در زمين است يا در آسمان؟
او گفت: او در آسمان و برعرش است. يهودى گفت در اين صورت زمين از وجود خدا خاليست و بنا به قول تو در جايى هست و در جايى نيست.
والى برآشفت و گفت: از نزد من دور شو وگرنه تو را مى كشم! يهودى در حال تعجب از اين سخن از نزد وى دور شد. در همين حال على(ع) از مقابل او عبور كرد و فرمود: اى يهودى، آنچه پرسيدى و آن چه در پاسخ شنيدى من مى دانستم. ما مى گوييم خداى عزوجل جا و مكان را آفريد و براى او جا و مكانى نيست و بالاتر از اين است كه مكانى او را در برگيرد بلكه او هر آن چه را كه در مكان است فراگرفته است و چيزى وجود ندارد كه از حيطه تدبير او بيرون باشد و براى تأييد صحت آن چه گفتم از كتاب خود شما خبر مى دهم و اگر دانستى كه درست است آيا ايمان مى آورى؟
يهودى گفت: آرى
فرمود: آيا در بعضى كتاب هاى خود نديده ايد كه روزى موسى بن عمران نشسته بود، ناگاه فرشته اى از جانب شرق نزد او آمد و موسى از او پرسيد از كجا آمدى؟ گفت: از جانب خداى عزوجل و فرشته اى از سوى مغرب سوى او آمد. موسى بدو گفت از كجا آمدى؟ گفت از نزد خداى عزوجل. آنگاه فرشته ديگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم و از نزد خداى عزوجل آمده ام و سپس فرشته اى ديگر آمد و گفت از زمين هفتم و از جانب خداى عزوجل آمده ام. موسى(ع) گفت: منزه است آن خدايى كه جايى از او خالى نيست و به همه جا نزديك است. يهودى گفت: گواهى مى دهم كه اين سخن حق است و باز گواهى مى دهم كه تو سزاوارترى به جانشينى پيامبرت.
چشمه دوم
پس از رحلت پيامبر(ص) جماعتى از يهوديان به مدينه آمده و گفتند در مورد «اصحاب كهف» قرآن شما مى گويد كه اصحاب كهف سيصد و نه سال در غار خوابيدند در صورتى كه در تورات باقى ماندن آن ها در غار سيصد سال قيد شده و اين دو با هم مغايرت دارند.
در برابر اين اشكال و ايراد نه تنها خليفه بلكه همه صحابه از پاسخگويى عاجز ماندند. بالاخره دست توسل به دامان حلال مشكلات على(ع) زدند. حضرت فرمود: خلاف و تضادى در بين نيست زيرا از نظر تاريخ آن چه نزد يهود معتبر است، سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است وتورات به لسان يهود نازل شده و قرآن به لسان عرب و سيصد سال شمسى، سيصد و نه سال قمرى است.
چشمه سوم
مردى شخصى را كشته بود. خانواده مقتول شكايت نزد حاكم بردند. او دستور داد قاتل را در اختيار پدر مقتول گذارند تا به حكم قصاص او را به قتل رساند، پدر مقتول دو ضربت سخت بر آن مرد زد و يقين به مرگ او نمود ولى چون رمقى از حيات داشت، كسان وى از او پرستارى كردند و مدارا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى كامل يافت. پدر مقتول روى او را در بازار ديد تعجب كرد و چون نيك شناخت، گريبانش را گرفت و نزد حاكم آورد. او براى بار دوم دستور داد كه سر از تن او برگيرند. قاتل از على(ع) استغاثه نمود آن حضرت فرمود: اين چه حكمى است كه بر اين مرد مى كنى؟
حاكم گفت: يااباالحسن اين شخص قاتل پسر اوست و به حكم «النفس بالنفس» بايد كشته شود. حضرت فرمود آيا مى شود كسى را دو بار كشت؟ او متحير ماند و سكوت كرد.
آنگاه على(ع) به پدر مقتول گفت: مگر قاتل پسرت را با دو ضربه نكشتى؟ عرض كرد كشتم ولى او زنده شد و اگر مجدداً او را نكشم خون پسرم هدر مى شود! 
على (ع) فرمود: در اين صورت بايد آماده شوى اول به قصاص دو ضربتى كه به او زدى او هم دو ضربت به تو بزند، آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بكش!
پدر مقتول گفت: يا اباالحسن آيا قصاص از مرگ سخت تر است و من از اين موضوع درگذشتم. آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى كردند.

منبع: سایت مذهبی ساقی کوثر

 

نويسنده و شارح كتاب «شرح احقاق الحق» مرحوم مرعشي، با تحقيقي عميق و مفصل به استخراج اين حديث با الفاظ متنوع آن از منابع روائي اهل سنت پرداخته است كه به دو حديث اكتفا نموده و به منابع ذكر شده از سوي ايشان اشاره مي كنيم:
الحديث الرابع والعشرون ( من أراد أن ينظر إلى آدم ، إلى نوح ، إلى إبراهيم ، إلى موسى ، إلى عيسى ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب عليه السلام ) رواه جماعة من أعلام العامة في كتبهم : منهم العلامة المولوي ولي الله اللكنهوئي في ( مرآة المؤمنين في مناقب أهل بيت سيد المرسلين ) ( ص 35 ) قال : ( في حديث ) قال صلى الله عليه وسلم : من أراد أن ينظر إلى آدم في علمه وإلى نوح في تقواه وإلى إبراهيم في حلمه وإلى موسى في هيبته وإلى عيسى في عبادته فلينظر إلى علي بن أبي طالب .
(هر كس به خواهد علم آدم ، تقواي نوح ، بردباري ابراهيم ، هيبت موسى و عبادت عيسى را ببيند بايد به على بن ابى طالب بنگرد ) .
سپس مرحوم مرعشي منابع متنوع و فراواني از بزرگان اهل سنت كه اين حديث را با مضامين متعدد نقل كرده اند نام مي برد كه در ذيل مشاهده مي فرمائيد:
علامة شهاب الدين أحمد حسيني شافعي شيرازي في ( توضيح الدلائل ) ( ص 232 نسخة مكتبة الملي بفارس )و علامة أبو حفص عمر بن محمد بن خضر ملا موصلي في ( الوسيلة) ( ص 168 ط حيدر آباد الدكن )، علامة شريف سيد حسين علي شاه بن سيد روشن علي شاه حسيني نقوي بخاري حنفي هندي، متوفى سنة 1322 في ( تحقيق الحقايق ، كلزار مرتضوي ، محبوب القلوب ) ( ص 9 ط لاهور )، علامة سيد أحمد بن محمد بن أحمد حسيني شافعي در ( التبر المذاب ) ( ص 33 نسخة مكتبتنا العامة بقم ). علامة جمال الدين محمد بن مكرم أنصاري جزرجي في ( مختصر تاريخ دمشق ) ( ج 17 ص 148 نسخة طوب قبوسراي بإسلامبول )، علامة يحيى بن موفق بالله شجري متوفى سنة 499 في ( الأمالي ) ( ج 1 ص 133 ) علامة شيخ حسام الدين مردي حنفي في ( آل محمد ) ( ص 424 نسخة مكتبة السيد الأشكوري ) علامة شريف أبو المعالي مرتضى محمد بن علي حسيني بغدادي في ( عيون الأخبار في مناقب الأخيار ) ( ص 26 نسخة مكتبة الفاتيكان ).
شرح احقاق الحق للمرعشي: 22/ 296 – 300.

 

منبع

آيه خير البرية

يكي ديگر از آياتى كه دليل بر برترى على عليه السلام از همه افراد بشر از گذشته و آينده حتى پيامبران اولوا العزم عليهم السلام به جز خاتم انبيا صلى الله عليه و آله و سلم است اين آيه است : «ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خير البرية »
سوره البينه: 7.
( آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند ، آنان بهترين آفريدگانند ) .
 
عائشه مي گويد: از رسول خدا پرسيدم: گرامي ترين آفريده نزد خدا چه كسي است؟ فرمود: مگر اين آيه قرآن را نخوانده اي؟ { إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات أولئك هم خير البرية }.

منبع

ابن عساكر از جابربن عبد الله روايت كرده است كه گفت : ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بوديم كه على از راه رسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : سوگند به آن كه جانم به دست او است ، اين و شيعيان اويند كه در روز قيامت رستگارند . و اين آيه نازل شد : ان الذين آمنوا . . . و ياران رسول خدا هر گاه على از راه مى رسيد مى گفتند : بهترين آفريدگان آمد ،
الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
و نيز ابن عدى و ابن عساكر از ابو سعيد به سند مرفوع روايت كرده اند كه : على بهترين آفريدگان است.
ابن عدى از ابن عباس روايت كرده كه گفت : چون آيه خير البريه نازل شد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به على فرمود : اينان تو هستى و شيعيان تو كه در روز قيامت خشنود و پسنديده اند.
ابن مردويه از على عليه السلام آورده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : آيا اين آيه را نشنيده اى : ان الذين آمنوا . . . آنان تو و شيعيان تو هستند، قرارگاه من وتو وشيعيانت حوض كوثر است . 
الدر المنثور ، ج 8، ص 589، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1993.
خداى متعال مى فرمايد : آنان كه به خدا و رسولش محمد صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و خدا را خالصانه و يگانه و بدون شريك پرستيدند ، و نماز را به پاداشتند و زكات دادند ، و خدا را در همه اوامر و نواهى او اطاعت نمودند ، آنانند كه بهترين آفريدگانند . مى گويد : از مردم آنان كه چنين كنند بهترين آفريدگانند .
ابن حميد از عيسى بن فرقد از ابوالجارود از محمدبن على ( امام باقر عليه السلام ) مرا حديث كرد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : اى على ، خيرالبريه تو و شيعيان تو هستند .
جامع البيان عن تأويل آي القرآن ، ج 30 ص264، اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت – 1405.
خير البرية كيست و چيست؟
ازميان دهها روايت پيرامون آيه خير البريه شماري از آن را ملاحظه نموديد كه با صراحت مصداق و فرد مورد نظر خداوند را معرفي مي كرد كه براي اهل فكر و تحقيق بايد كافي باشد و در نوع خود مشت تحريف گران و بد خواهان علي و فرزندان او را باز و رسوا مي كند و از سوئي بر تري آن امام همام را بر پيامبران، غير از رسول خاتم و منصب نبوت اثبات مي كند، چرا كه جمله «خير البريه» به معناي برترين آفريده است و صفتي است كه بدون شك از آغاز خلقت تا پايان نظام هستي را شامل مي شود واين افتخاري است كه نصيب علي بن ابوطالب عليه السلام شده است.
من أراد أن يرى آدم في علمه ، ونوحاً في طاعته ، وإبراهيم في خلته ، وموسى في هيبته ، وعيسى في صفوته ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه »
( هر كس به خواهد علم آدم ، طاعت نوح ، محبوبيت ابراهيم ، هيبت موسى و برگزيدگى عيسى را ببيند بايد به على بن ابى طالب بنگرد ) .
قوله صلى الله عليه وآله وسلم : ( من أراد أن ينظر إلى نوح في عزمه ، والى آدم في علمه ، والى إبراهيم في حلمه ، والى موسى في فطنته ، والى عيسى في زهده ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب ) . أخرجه البيهقي في صحيحه ، والإمام أحمد بن حنبل في مسنده ).
اين حديث را همانگونه كه در پايان حديث قبل مشاهده مي كنيد از دو تن محدث و نويسنده مشهور و صاحب آثار و تاليفات معتبر يعني احمد حنبل و بيهقي نقل كرده اند كه متاسفانه در چاپهاي فعلي ديده نمي شود و گويا دست تحريف اين حديث را نيز به سرنوشتي همانند تحريف و اسقاط ديگر احاديث و منقولات تاريخي در فضائل اهل بيت و علي عليهم السلام دچار كرده است.


امام صادق (ع) درباره آيه: «ما را به راه راست هدايت كن» فرمودند:راه راست،

 امير المؤمنين(ع) است‏

منبع

 

 

علّامه سید هاشم بحرانی - رحمه الله - از جابربن عبداللَّه انصاری، گف: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای جابر، کدامین برادران افضل‏اند؟ گفتم: پسرانی که از یک پدر و مادرند، فرمود: ما گروه پیامبران با هم برادریم و من برترین آنهایم، و همانا محبوبترین برادران نزد من علی‏بن ابی‏طالب است و او نزد من افضل از پیامبران است، پس هر که پندارد پیامبران از او افضل‏اند همانا مرا از آنان کمتر دانسته‏است، و هر که مرا از آنان کمتر بداند، کافر گردیده‏است، زیرا من علی را برادر خود نساختم مگر به جهت آگاهیی که از فضل او داشتم.( تفسیر برهان 4 / 148.) منبع

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:خطبه بدون نقطه امام علی علیه السلام, :: 8:18 :: نويسنده : هیچی!

 

خطبه حضرت علیّ ابن ابیطالب(علیه السّلام)
معروف به خطبه بدون نقطه
 

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا رَحِمَکُمُ اللهُ لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را  به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.

برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)
منابع:
1- نهج السّعادة، به نقل از کتاب «مجموعة ادبیة» تألیف محی الدّین محمد بن عبد القاهر بن الموصلی الشهروزی
کتاب ناقل بخش آغازین خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)
2- الصراط المستقیم
3- نهج الایمان (زین الدّین علی بن یوسف بن جبر)
4- بحار الانوار
5- منهاج البراعة 

 

منبع:سایت اطلاع رسانی غدیر میثاق

خطبه حضرت علیّ ابن ابیطالب(علیه السّلام)

معروف به خطبه بدون الف
کفعمی در مصباح، از هشام بن سایب کلبی و او از ابی صالح روایت می کند که: روزی جمعی از اصحاب پیغمبر بحث می نمودند در اطراف این موضوع که کدام حرف است در حروف که از همه بیشتر در کلام موجود است؟ معلوم شد حرف الف از همه بیشتر است و هیچکس نمی نتواند کلامی بگوید که الف در آن نباشد.حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حضور داشتند. بدون تأمّل و فی البداهه خطبه ای فرمودند. چنانکه عقلها حیران ماند و نام این خطبه را مونقه گذاشتند؛ یعنی در حسن و نیکویی و بلاغت، شگفت آور است. فرمودند:

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نَکیرٌ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.
ستایش می کنم کسی را که منّتش عظیم است و نعمتش فراوان؛ و رحمتش (بر غضبش) پیشی گرفته است. سخن (و حکم) اوتمامیّت یافته (و قطعی است)؛ خواست او نافذ و برهانش رسا و حکمش بر عدالت است.
ستایش می کنم، به سان سپاس آن که معترف به ربوبیّتش و پر خضوع دربندگی اوست. و از گناه خویش (بریده و) کنده شده و به توحید او اقرار می نماید. و از وعید (و بیم) عذابش (به خود او) پناه می برد. و از درگاه پروردگارش امیدوار آمرزشی است که او را نجات بخشد، در روزی که (انسان را به گرفتاری خویش مشغول و) از بستگان و فرزندانش غافل می سازد.
از او یاری و هدایت می جوییم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می کنیم. از ضمیری با اخلاص و یقین، برای او (به توحید) گواهی می دهم و او را به یکتایی می شناسم. یکتا شناسی فردی مؤمن و استوار (در یقین). و او را یگانه می شمارم، یگانه دانستن بنده ای خاضع. نه در پادشاهی خود شریکی دارد و نه درآفرینشش یاوری. برتر از آن است که مشاور و وزیری داشته باشد و منزّه است از داشتن همانند و نظیری. (بر کردارها) آگاهی یافت و پوشیده داشت. و از نهان امور مطّلع گردید و بدان آگاه است و اقتدار و چیرگی دارد. نافرمانی گشت و آمرزید، طاعت و بندگی اش نمودند و او شکرگزاری نمود. فرمان روایی کرد و عدالت گسترد؛ و برتر از شائبه ی هر نقص و عیبی است و (آنچه شایسته ی هر چیزی بود، به او) عطا فرمود. همیشه بوده و هست و هیچ گاه زوال نمی یابد. و چیزی همانندش نیست. و او پیش از هر چیزی است و پس از هر چیزی. پروردگاری است که به عزّتش یگانه و به قدرت خویش پادشاه (و مقتدر). و به برتری شأنش پاک (و منزّه) است. و به علوّ مقامش (به حق) خود را بزرگ می شمارد. دیده ای او را نمی بیند و نگرشی (در معرفت) بر او احاطه پیدا نمی کند. قوی و مقتدر و بینا و شنوا و برتر و حکیم و رؤوف و مهربان و عزّتمند و داناست. هر آن که به توصیف او برآید، در وصفش حیران ماند. (به آفریدگان) نزدیک است و (در رفعت مقام، از آنان) دور است. (به علوّ شأنش از آنان) دور است و (به آنان) نزدیک است، و دعای کسی را که او را بخواند، اجابت می کند. و به بنده اش روزی می دهد و بدو عطا می فرماید. دارای لطفی است پنهان و قهری قوی و رحمتی گسترده و کیفری دردناک. رحمتش بهشتی پهناور و زیبباست و کیفرش جهنمی در بسته و هلاکت بار.
و گواهی می دهم به بعثت محمّد صلّی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیده و حبیب و خلیلش که او را در بهترین (و ضروری ترین) برهه و در دوران گسیختگی (وحی) و کفر- به عنوان رحمتی برای بندگان خود و نعمتی برجسته از نعمتهای فراوان خویش مبعوث فرمود. خداوند کار (برانگیختن پیامبران به) پیامبری (از جانب) خود را به وسیله او به پایان رسانید و برهان خویش را با وی قوّت بخشید و آن بزرگوار نیز موعظه فرمود و خیرخواهی نمود و به سختی کوشید، نسبت به هر مؤمنی رؤوف و مهربان بود. سروری بخشنده و پاک گهر و راضی (به قضا و حکم حق) بود. رحمت و سلام و برکت و تعظیم و تکریمی (ویژه و فراوان) از سوی پروردگاری آمرزنده و مهربان و نزدیک و اجابت کننده، بر او باد.
ای گروهی که نزدم حاضرید؛ شما را به تقوای پروردگارتان سفارش می کنم و به شیوه پیامبرتان یادآوری می نمایم. پس بر شما باد به ترسی که در دلهایتان جای گیرد و هراسی که اشکتان را جاری کند و تقوایی که نجاتتان بخشد، در روزی که هر که وزن نیکی اش سنگین و وزن کار بدش سبک باشد، رستگار شود. درخواست شما (از پروردگارتان) درخواستی توأم با ذلّت و افتادگی و شکرگزاری و فروتنی و توبه و کنده شدن (از گناه) و پشیمانی و بازگشت (به طاعت) باشد.
هر کدامتان که غنیمت شمار (فرصت) است، عافیتش را پیش از بیماری و پیری اش را پیش از تهی دستی و فراغتش را پیش از (گرفتاری و) مشغولیت و زمان حضورش را پیش از کوچ، غنیمت بشمارد. پیش از آن که پیر شود و گرفتار بیماری و ناخوشی گردد و (به حالی افتد که) طبیبش از او ملول شود و (نزدیکترین) دوستش نیز از او روی گرداند و عقلش تباه گردد و رشته عمرش بگسلد. آن گاه گفته شود که فلانی به سختی بیمار است و تنش به شدّت نحیف شده و در بستر احتضاری سخت افتاده است. و هر خویش و بیگانه ای (به عیادت و وداع) به بالینش آمده است. پس دیده اش را با خیرگی به بالا افکنده، نگاهش را بدان سو دوخته، پیشانی اش عرق کرده، ناله های دردآلودش آرام شده و جانش گرفته شد.
(در چنین حالی می بینی که) تیره بختی به همسرش روی آورده، گورش را کندند و فرزندانش بی سرپرست ماندند و نفراتش از دور او پراکنده شدند و آنچه جمع آوری کرده بود، تقسیم شده و بینایی و شنوایی اش از بین رفته است. (هم اکنون می بینی) رویش پوشانده، دست و پایش کشیده، رو به قبله اش کشیده اند و برهنه اش نموده، غسلش داده اند؛ (از هر جامه و پیرایه ای) عاری اش داشته، خشکش نموده اند و پارچه ای بر او افکنده و بر او کشیده اند و آماده اش نموده، (قطعه دیگر) کفنش را نیز بر او افکنده اند، (به گونه ای که) از آن کفن چانه اش را بسته، پیراهن وعمامه هم برایش قرار داده، در لفافش پیچیده اند و (نزدیکان) با او وداع نموده، بدرودش گفتند. (اینک می نگری) بر تابوتش حمل نمودند و با تکبیر بر او نماز گزارند و از خانه های پر زرق و برق و قصرهای مجلّل، با اتاقهای منظّم و پی در پی، منتقل شده است. در گوری که برایش کنده اند، گذاشته شد. گوری که تنگ است و با خشتهای محکم چیده شده و سقفش با تخته سنگهایی پوشیده شده است و خاک قبرش را بر او ریخته، کلوخ بر او پاشیدند. پس آنچه که از آن هراسان بود، واقع شد و خبرش به فراموشی سپرده شد و (کسانی که) یار و همنشین و خویشاوند و دوست (او بودند)، از وی برگشتند و تنهایش گذاشتند و همدم و رفیق و یار و ندیمش، کسانی دیگر به جای او برگزیدند.
(اکنون) درون قبری قرار گرفته و به مکان تنها و خلوتی سپرده شده. کرمهای قبر در بدنش می دوند و خون و چرک از بینی اش روان است و جامه و بدنش فرسوده می شوند، خونش می خشکد و استخوانش فرسوده می شود. (و بدین گونه است) تا روز حشر او؛ که از قبرش برانگیخته شود و در صور دمیده شود و برای حشر و نشر فرایش خوانند. پس آنجاست که قبور، زیر و رو می گردند و آنچه در سینه هاست، بیرون کشیده (و هویدا) می شوند و هر پیامبر و صدیق و شهید سخنوری (که مجاز به تکلّم است)، آورده می شوند. داوری قاطع آن روز را پروردگاری به عهده دارد که مقتدر بر بندگانش وآگاه و بینا (به حالشان) است. پس بسا ناله هایی که او را رنجور و زمین گیر و حسرتی که فرسوده و نحیفش می گرداند. در جایگاهی هولناک و عظیم و مجتمعی بزرگ و وسیع، در مقابل پادشاهی بزرگوار که به هر کار کوچک و بزرگی داناست. در آن هنگام عرقش تا به دهان می رسد و اضطراب و ناراحتی اش، آرامش او را می رباید. اشکش مایه ترحّم بر وی نمی شود و ناله اش شنیده (و بدان توجّه) نمی گردد. و دلیل (و عذر) او پذیرفته نخواهد بود. نامه عملش به سویش باز می گردد (و به وی سپرده می شود) و بدی کردارش (بر او و دیگران) بیان می شود. هر عضوی از او به بدی کارش گواهی می دهد. چشمش به نگاه او (به حرام)  و دستش به سخت گیری (نامورد) او و پایش به گام برداشتن (به سوی حرام)، پوستش به لمس (نامشروع) و شرمگاهش به تماس (به حرام) گواهی می دهند. فرشتگان نکیر و منکر او را (به عذاب وحشتناک) تهدید می کنند و (خداوند) بینا از کارش پرده بر می دارد. پس زنجیر در گردنش افکنده، دستش با غل بسته می شود و کشان کشان و در تنهایی رانده می شود. و در آتش دوزخ عذاب می گردد. و شربتی از آب داغ به وی نوشانیده می شود که چهره اش پخته و پوستش را می کند. فرشته مأمور (عذاب او) به سوی آتش می راندش، او را با گرزی آهنین می زند، (پیوسته) پوستش پس از پخته شدن، به پوستی جدید بر می گردد (و تبدیل می شود). و فریاد استمداد برمی آورد، ولی مأموران جهنم از او روی بر می گردانند. و فریاد سر می دهد و با ندامت دوران طولانی اش را در جهنم می ماند.
به پروردگار توانا پناه می بریم از شرّ هر سرانجام (نا خجسته ای) و از او عفو می طلبیم به سان عفو کسانی که از آنان راضی گردید و آمرزش می جوییم همانند کسانی که (ایمان و طاعتشان را) از آنان پذیرفت. زیرا تنها اوست که کفیل خواهش و تقاضای من است.
پس هر که از عذاب پروردگارش دور گردانده شود، به قرب حضرتش در بهشت سکنا گزیند و در قصرهایی مزیّن جاودانه ماند و از حوریان زیبا و سیه چشم و خادمان (بهشتی) بهره مند می گردد. و جامهایی (مملو از خوراکی و نوشیدنی) پیرامونش می گردانند و در جایگاه منیع و ممتاز بهشت مسکن یابد و در نعمتهای سرشار به سر برد و از تسنیم (و از نوشیدنی های بهشت) بدو نوشانیده می شود و از چشمه، سلسبیل آمیخته به زنجبیل، می نوشد که با مشک و عبیری سربسته شده که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است. از نوشیدنی هایی (پاکیزه) در باغی روشن، (با درختانی) پربار می نوشد که هر کس از آن بنوشد، نه دچار سردرد می شود و نه مست و مدهوش می گردد. ا
این جایگاه کسی است که از پروردگارش بترسد و از نفس خویش بر حذر باشد و آن (نیز) کیفر کسی است که معصیت پروردگارش نماید و نفس (شیطانی) او، نافرمانی آفریدگارش را برایش تزیین نماید.
این کلامی است قاطع و انکارناپذیر و حکمی بر پایه عدل. بهترین سخنی است که (از خدا و رسول) برگرفته شده و برترین پندی است که (درقرآن) بدان تصریح شده است. از سوی پروردگار ستوده نازل شده است و روح القدس (برتر از تمامی فرشتگان و دارای پاکی) ممتاز، آن را بر پیامبری هدایت یافته و بلند منزلت فرود آورده است. درود فرستادگان بزرگوار و گرامی داشتگان شایسته (الهی) بر او باد. پناه می برم به پروردگار مهربان از شرّ هر (شیطان) رانده شده. پس باید هریک از شما (به درگاه خداوند) تذلّل نماید و (به آستانش) دعا و زاری کند تا از پروردگار هر آفریده ای، آمرزش بطلبیم برای خودم و شما.

برگرفته از کتاب دو شاهکار علوی(محمد احسانی فر لنگرودی)
 منابع اصل:
1- المصباح (تقی الدین ابراهیم بن علی بن الحسن بن محمود العاملی الکفعمی
2- مطالب السؤول (محمد بن طلحة الشافعی)
3- شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید المعتزلی)
4- کنز العمّال (متقی بن حسام الهندی)
5- اعلام الدین (الحسن بن محمد الدیلمی)
6- منهاج البراعة (المیرزا حبیب الله الهاشمی الخوئی)
7- کفایة الطالب
کتب واسطه:
1- بحار الانوار
2- نهج السعادة (شیخ محمد باقر محمودی)
3- مصباح البلاغه فی مستدرک نهج البلاغه (سیّد حسن میرجهانی طباطبائی)
کتب ناقل بخشی از خطبه:
1- مناقب آل ابی طالب (ابن شهر آشوب)
2- الصراط المستقیم (علی بن یونس العاملی)
3- نهج الایمان (علی بن یوسف بن جبر)
4- الخرائج و الجرائج (قطب الدین الراوندی)
5- مستدرک السّفینة (علی نمازی)
6- الذریعة (شیخ آغا بزرگ تهرانی)

 

چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:نوروز,عید, :: 10:2 :: نويسنده : هیچی!

 در بین احادیثی که درباره نوروز وجود دارد دو حدیث معروفتر از بقیه هستند که یکی از آنها از معلی بن خنیس روایت شده که اخباری را ارائه می دهد و دیگری که در کتاب دعائم الإسلام مطرح شده که به آداب هدیه دادن و هدیه گرفتن اشاره دارد . ما عین روایت اول را خدمت عزیزان عرض خواهیم کرد:

عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیسٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع یوْمَ النَّیرُوزِ فَقَالَ أَ تَعْرِفُ هَذَا الْیوْمَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک هَذَا یوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْعَجَمُ وَ تَتَهَادَى فِیهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ ع وَ الْبَیتِ الْعَتِیقِ الَّذِی بِمَکةَ مَا هَذَا إِلَّا لِأَمْرٍ قَدِیمٍ أُفَسِّرُهُ لَک حَتَّى تَفْهَمَهُ قُلْتُ یا سَیدِی إِنْ عُلِمَ هَذَا مِنْ عِنْدِک أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ یعِیشَ أَمْوَاتِی وَ تَمُوتَ أَعْدَائِی فَقَالَ یا مُعَلَّى إِنَّ یوْمَ النَّیرُوزِ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ فِیهِ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ أَنْ یعْبُدُوهُ وَ لَا یشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَنْ یؤْمِنُوا بِالْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ طَلَعَتْ فِیهِ الشَّمْسُ وَ هَبَّتْ فِیهِ الرِّیاحُ وَ خُلِقَتْ فِیهِ زَهْرَةُ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی اسْتَوَتْ فِیهِ سَفِینَةُ نُوحٍ عَلَى الْجُودِی وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی حَمَلَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ‏ ص أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ص عَلَى مَنْکبِهِ حَتَّى رَمَى أَصْنَامَ قُرَیشٍ مِنْ فَوْقِ الْبَیتِ الْحَرَامِ فَهَشَمَهَا وَ کذَلِک إِبْرَاهِیمُ ع وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی أَمَرَ النَّبِی ص أَصْحَابَهُ أَنْ یبَایعُوا عَلِیاً ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی وَجَّهَ النَّبِی ص عَلِیاً ع إِلَى وَادِی الْجِنِّ یأْخُذُ عَلَیهِمُ الْبَیعَةَ لَهُ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی بُویعَ فِیهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهِ الْبَیعَةَ الثَّانِیةَ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی ظَفِرَ فِیهِ بِأَهْلِ نَهْرَوَانَ وَ قَتَلَ ذَا الثُّدَیةِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْهَرُ فِیهِ قَائِمُنَا وَ وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ هُوَ الْیوْمُ الَّذِی یظْفَرُ فِیهِ قَائِمُنَا ع بِالدَّجَّالِ فَیصْلِبُهُ عَلَى کنَاسَةِ الْکوفَةِ وَ مَا مِنْ یوْمِ نَیرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِیهِ الْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَیامِنَا وَ أَیامِ شِیعَتِنَا حَفِظَتْهُ الْعَجَمُ وَ ضَیعْتُمُوهُ أَنْتُمْ وَ قَالَ إِنَّ نَبِیاً مِنَ الْأَنْبِیاءِ سَأَلَ رَبَّهُ کیفَ یحْیی هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ الَّذِینَ خَرَجُوا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیهِ أَنْ یصُبَّ الْمَاءَ عَلَیهِمْ فِی مَضَاجِعِهِمْ فِی هَذَا الْیوْمِ وَ هُوَ أَوَّلُ یوْمٍ مِنْ سَنَةِ الْفُرْسِ فَعَاشُوا وَ هُمْ ثَلَاثُونَ أَلْفاً فَصَارَ صَبُّ الْمَاءِ فِی النَّیرُوزِ سُنَّةً الْخَبَرَ ( مستدرک ‏الوسائل ج : 6 ص : 353 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ ) . 


از معلی بن خنیس روایت است که گفت : به محضر امام صادق علیه السلام در روز نوروز وارد شدم که فرمود:

می دانی امروز چه روزی است ؟ گفتم : فدایتان شوم ، این روز روزی است که عجم آن را بزرگ می دارند و در آن هدیه می دهند . ابوعبدالله صادق علیه السلام گفت : 
قسم به بیت عتیقی که در مکه است ( کعبه ) این نیست مگر برای امری قدیمی که آن را برایت می گویم تا آن را بفهمی . گفتم : ای سید من! اگر این از جانب شما آموخته شود برای من دوست داشتنی تر است از اینکه اموات من زندگی کنند و دشمنان من بمیرند . 

پس حضرت فرمود : 
ای معلی ! روز نوروز روزی است که: 

1. الله از بندگان پیمان گرفت که او را عبادت کنند و بر او شریکی قرار ندهند 

2. به رسل و حججش ایمان آورند و به ائمه علیهم السلام ایمان آورند 

3. اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و بادها در آن وزیدن گرفته اند و زینت زمین در این روز آفریده شده 

4. روزی است که کشتی نوح بر کوه جودی استقرار یافت 

5. روزی است که در آن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین را بر شانه هایش گذاشت تا بتهای قریش را از بالای بیت الحرام سنگ زند و بشکند و همینطور است درباره ابراهیم علیه السلام 

6. روزی است که نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اصحابش امر کرد که با علی علیه السلام به اسم امیرالمؤمنین بیعت کنند و در آن روز بیعت دوم واقع شد 

7. آن روزی بود که علی علیه السلام به اهل نهروان ظفر یافت و ذوثدیه ( صاحب دو پستان ) را کشت 

8. روزی است که قائم ما و ولاة الأمر ظهور می کنند و آن روزی است که قائم ما علیه السلام بر دجال ظفر می یابد و او را در زباله دانی کوفه به دار می کشد و روز نوروزی نیست مگر اینکه ما در آن در پی فرج هستیم برای اینکه آن روز از ایام ما و ایام شیعه ماست که عجم آن را حفظ کرده در حالی که شما آن را ضایع کردید . 

و فرمود : نبی ای از انبیاء از پروردگارش سؤال کرد که چگونه این قومی را که خارج شده اند زنده می کند که خداوند به او وحی کرد که بر قبور آنان آب بپاشد. در این روز که اولین روز از سال ایرانیان است پس زنده شدند و زندگی کردند در حالی که تعدادشان سی هزار نفر بود و بدین سان پاشیدن آب در نوروز سنت شد . 

( مستدرک ‏الوسائل ج : 6 ص : 353 ، بَابُ اسْتِحْبَابِ صَلَاةِ یوْمِ النَّیرُوزِ وَ الْغُسْلِ فِیهِ وَ الصَّوْمِ وَ لُبْسِ أَنْظَفِ الثِّیابِ وَ الطِّیبِ وَ تَعْظِیمِهِ وَ صَبِّ الْمَاءِ فِیهِ ) . 

منبع

 - عمّار یاسر - رحمه الله - گوید: با علی علیه السلام به راهی می‏رفتیم، به سرزمینی گذشتیم پر از مورچه؛ گفتم: ای امیرمؤمنان، آیا در میان آفریدگان کسی را سراغ داری که شمار این مورچگان را بداند؟ فرمود: آری ای عمّار، من مردی را می‏شناسم که شمار آنها را می‏داند و از شمار نر و ماده آنان آگاه است! گفتم: آن مرد کیست؟ فرمود: ای عمّار، آیا در سوره یاسین نخوانده‏ای: وَ کُلَّ شَی‏ءٍ اَحْصَیْناهُ فی اِمامٍ مُبینٍ ( سوره یس / 12.) “و هرچیزی را در امام مبین برشمرده‏ایم”؟ گفتم: چرا،مولایم! فرمود: من همان مَردم، همان امام مبین!( تفسیر برهان 4 / 7.) 

منبع

 کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنند سر انگشت و صفحه بشمارند
 
بخشی از فضائل حضرت علی(علیه السلام)
 
ازدواج آسمانی
ازدواج حضرت علی(ع) با حضرت فاطمه(ع) به فرمان خداوند، از امتیازاتی است که رسول اکرم(ص) بر آن مباهات می کرد. در این پیوند پر میمنت، فرشتگان آسمان در سرور و شادمانی، و بهشتیان به زینت و زیور آراسته شده بودند.
 
خطبۀ خلافت
خلافت (ظاهری) حضرت علی(ع) با ایراد اولین خطبه در مسجد مدینه پس از بیست و پنج سال سکوت آغاز شد.
 
بخشش انگشتر
حضرت علی(ع) در رکوع نماز انگشتر خویش را به سائل عطا فرمودند و جبرئیل این پیام را آورد:
 
ای محمد! بخوان: سرپرست شما فقط خدا و رسول اوست و کسانیکه با ایمان به خدا نماز به پا داشته و در حال رکوع صدقه دادند. (مائده: 55)
 
حدیث بساط
رویداد سیر فضائی حضرت علی(ع) همچون سلیمان پیغمبر در بساط با جمعی از مدینه تا غار اصحاب کهف از فضائلی است که داستان شگفت انگیز آن در کتب فریقین آمده است.
 
عقد اخوّت
پیمان برادری رسول اکرم(ص) با امیر مؤمنان را مورّخین چنین آورده اند: با نزول آیۀ اخوّت(حجرات: 10) پیامبر عدّه ای از اصحاب را بنا بر درجۀ ایشان با یکدیگر برادر خواند و حضرت علی(ع) را برای خود نگه داشت و دست او را بلند نموده و فرمود: «هذا اخی فی الدنیا و الآخره.» این برادر من در دنیا و آخرت است.
 
آیۀ مباهله
جریان مباهله با نصارای نجران رخدادی عظیم در تاریخ اسلام است. قرآن کریم در این باره می فرماید: «بیائید تا بخوانیم فرزندان و زنان و نفسهایمان را با یکدیگر»(آل عمران: 59) همراهی علی(ع) با پیامبر(ص) در این مباهله نهایت فضل و رتبۀ ایشان را می رساند. زیرا خداوند او را نفس و جان پیغمبر معرفی می کند.
 
نزول آیۀ هل اتی
حضرت علی(ع) با سه روز روزه گرفتنف غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید و با آب افطار نمود، و به افتخار این ایثار، جبرئیل با ابلاغ تهنیت بر چنین اهل بیتی سورۀ هل اتی (انسان) را در شأن آن حضرت بر پیامبر نازل کرد. 

 داستان طى الارض امير المومنين

تنها علامه مرعشى در " مجالس المومنين " صفحه 212 شرحى درباره " عز الدين ابن الاقساسى " آورده است و مى گويد: وى از اشراف و نقيبان كوفه و شخص فاضل و اديب بوده و در شعر يد طولائى داشته است. نقل كرده اند كه: خليفه " المستنصر " عباسى روزى به عزم زيارات قبر سلمان فارسى رحمه الله عليه به آن سامان حركت كرد و " عز الدين اقساسى " با او بود، خليفه در بين راه به او گفت: از دروغ هاى شاخدار است كه غلات شيعه مى كويند: بعد از مرگ سلمان، على ابن ابى طالب عليه السلام براى غسل دادنش از مدينه به مدائن آماده و بعد از فراغت از عمل همان شب به مدينه مراجعت نموده است.

ابن اقساسى بالبديهه اين اشعار را در پاسخ او سرود: 

انكرت ليله اذ صار الوصى الى ارض المدائن لما ان لها طلبا
و غسل الطهر سلمانا و عاد الى عراص يثرب و الاصباح ما وجبا
و قلت: ذالك من قول الغلاه و ما ذنب الغلاه اذا لم يوردوا كذبا

" منكر اين شدى كه وصى پيامبر در يكشب از مدينه به مدائن رفته، بعد از غسل سلمان پاك در همان شب پيش از صبح به مدينه مراجعت كرده باشد، و گفتى: اين حرف از گفتار غلات است، گناه غلات در صورتى كه دروغ نگفته باشند چيست؟

فاصف قبل رد الطرف من سباء بعرش بلقيس و انى يخرق الحجبا
فانت فى آصف لم تغل فيه بلى فى حيدر انا غال ان ذا عجبا

از اينكه " آصف ابن برخيا " پيش از يك چشم بر هم زدن تخت بلقيس را از مملكت " سبا " به بيت المقدس آورد، اين پرده ابهام را پاره كرد و اين مشكل را حل نمود.

تو درباره آصف، معتقد به غلو نيستى، اما من درباره حيدر غلو كرده ام، جاى بسى شگفتى است، اگر احمد بهترين فرستادگان است، على بهترين وصى ها است و گرنه تمام حرف ها و خبرها بيهوده است.

اين اشعار را علامه " سماوى " در كتاب " الطليعه " نقل كرده و آن را به شاعر ما "سيد محمد اقساسى" نسبت داده و پنداشته است كه او مصاحب مستنصر بوده است در حالى كه او از تاريخ مستنصر و وفات سيد محمد صاحب " غديريه معروف " غفلت داشته است.

منبع: الغدير جلد ۹علامه شیخ عبدالحسین احمد امينى نجفی (ره)ترجمه زين العابدين قرباني- 4 -

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله وسلم فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی برای برادرم، علی بن ابی طالب آن قدر فضیلت قرار داده که شمارش آن را فقط خدا می داند.

هرکس فضیلتی از فضائل او را بازگو کند و به آن اعتراف نماید ، خداوند گناهان گذشته و اینده اش را بیامرزد ، هرچند به اندازه جن و انس گناه کرده باشد.

و هرکس فضیلتی از فضائل علی علیه السلام را بنویسد ، تا آن نوشته باقی است فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند.

و هر که به فضیلتی از فضائل علی علیه السلام گوش دهد ، خداوند گناهانی را که به وسیله ی گوش انجام داده می آمرزد.

و هرکس به نوشته ای از فضائل علی علیه السلام نگاه کند، خداوند گناهانی را که با چشم انجام داده می آمرزد.


امالی صدوق، مجلس 28، حدیث 10

منبع

دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 11:39 :: نويسنده : هیچی!

قال رسول الله صلی الله تعالی علیه و آله و سلم: 

لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ يَومَ القيامَةِ حَتّى يُساَ لَ عَن اَربَعٍ عَن عُمُرِهِ فيما اَفناهُ وَ عَن شَبابِهِ فيما اَبلاهُ وَ عَن مالِهِ مِن اَينَ اَ كتَسَبَهُ وَ فيما اَ نفَقَهُ وَ عَن حُبِّنا اَهلَ البَيتِ ؛

 

انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمى ‏دارد، مگر آن كه از چهار چيز پرسيده مى‏ شود: از عمرش كه چگونه گذرانده است، از جوانى‏ اش كه چگونه سپرى كرده، از ثروتش كه از كجا به دست آورده و چگونه خرج كرده است و از دوستى ما اهل بيت [پيامبر صلى‏ الله ‏عليه ‏و ‏آله].

 

امالی(صدوق) ص39 - خصال ج1 ، ص 253، ح 125

منبع : سایت مرحوم شهید آوینی

دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 11:19 :: نويسنده : هیچی!
 
عن الصادق عليه السلام:
 
...و الله ما اكل على بن ابى طالب عليه السلام من الدنيا حراما قط حتى مضى لسبيله و ما عرض له امران كلاهما لله رضا الا اخذ باشدهما عليه فى بدنه-دينه-و ما نزلت‏برسول الله صلى الله عليه و آله نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما اطاق احد عمل رسول الله صلى الله عليه و آله من هذه الامة غيره و ان كان ليعمل عمل رجل كان وجهه بين الجنة و النار يرجو ثواب هذه و يخاف عقاب هذه.
 
الارشاد:255
 
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
 
به خدا سوگند على بن ابى طالب عليه السلام تا روزى كه از اين دنيا رفت مال حرامى نخورد
 
و هيچگاه بر سر دو راهى-كه هر دو راه مورد خشنودى خدا باشد-قرار نگرفت مگر اينكه پر زحمت‏ترين آنها را برگزيد
 
 و هر حادثه مهمى كه براى پيامبر خدا پيش مى‏آمد-به دليل اعتمادى كه به على داشت-از او كمك مى‏گرفت.
 
و در ميان اين امت هيچ كس نتوانست همانند على عليه السلام:راه پيامبر را-بى كم و كاست-طى كند
 
و با اين همه تلاش و كوشش همواره چون بيمناكان كار مى‏كرد،چشمى به بهشت و چشم ديگر بر آتش داشت،از سويى اميدوار پاداش بهشت و از سوى ديگر هراسناك از كيفر آتش بود.
 
یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : هیچی!

 ابن‌ شهر آشوب‌ از عمّار بن‌ ياسر روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: چون‌ در ابتداي‌ خلافت‌، به‌ منبر بالا رفت‌ به‌ ما گفت‌: قُومُوا فَتَخَلُّوا الصُّفُوفَ؛ وَ نَادُوا هَلْ مِن‌ كَارِه‌؟!

«برخيزيد! و در بين‌ صف‌هاي‌ نماز در مسجد گردش‌ كنيد! و مردم‌ را صدا بزنيد كه‌: آيا كسي‌ از روي‌ اكراه‌ و ناخشنودي‌ بيعت‌ كرده‌ است‌؟!» مردم‌ از هر جانب‌ فريادهاي‌ خود را در هم‌ انداخته‌، و بلند بلند مي‌گفتند: اللَهُمَّ قَدْ رَضينَا وَ أسْلَمْنَا وَ أطَعْنَا رَسُولَكَ؛ وابْنَ عَمِّهِ! «بار پروردگارا! ما همگي‌ راضي‌ هستيم‌ به‌ بيعت‌ با او، و تلسيم‌ مي‌باشيم‌؛ و از رسول‌ تو و پسر عموي‌ رسول‌ تو اطاعت‌ مي‌نمائيم‌.»

آنگاه‌ حضرت‌ گفتند: اي‌ عمّار! برخيز؛ و برو به‌ بيت‌ المال‌؛ و به‌ هر انساني‌ از آن‌ مالها سه‌ دينار بده‌، و براي‌ من‌ هم‌ سه‌ دينار كنار بگذار! عمّار و أبُوالهَيْثَم‌ با جماعتي‌ از مسلمين‌ به‌ بيت‌ المال‌ رفتند؛ و أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ مسجد قُبا رفتند؛ تا در آن‌ نماز بخوانند. عمّار و أبوالهيثم‌ با آن‌ جماعت‌ كه‌ به‌ بيت‌ المال‌ آمدند؛ در آنجا سيصد هزار دينار يافتند؛ و مردمي‌ كه‌ بايد به‌ آنها آن‌ مال‌ را تقسيم‌ كنند؛ يكصد هزار نفر بودند.

عمّار گفت‌: جَاءَ وَاللهِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ! وَاللهِ مَا عَلِمَ بِالْمَالِ؛ وَ لَا بِالنَّاسِ؛ وَ إنَّ هَذِهِ الايَةَ وَجَبَتْ عَلَيْكُمْ بِهَا طَاعَةُ هَذَا الرَّجُلِ. فَأبَي‌ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَقِيلٌ أَنْ يَقْبَلُوهَا ـ القصّة‌ [420].

«سوگند به‌ خدا كه‌ اين‌ آيه‌ و نشانۀ حقّي‌ است‌ كه‌ از پروردگار شما آمده‌ است‌! به‌ خدا قسم‌ عليّ مقدار مال‌ را نمي‌دانست‌. و مقدار مردم‌ را هم‌ نمي‌دانست‌. وبواسطۀ همين‌ نشانه‌ و علامتي‌ كه‌ به‌ ظهور پيوست‌؛ طاعت‌ اين‌ مرد بر شما واجب‌ آمد.

وليكن‌ طلحة‌ و زُبَير و عَقيل‌ از قبول‌ كردن‌ اين‌ آيه‌ و نشانه‌ امتناع‌ ورزيدند ـ تا آخر داستان‌.»

منبع:امام شناسی ج11 نوشته علامه طهرانی ره

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:فضایل امام علی علیه السلام, :: 13:32 :: نويسنده : هیچی!

 مسعودي‌ در «مُرُوج‌ الذَّهب‌» ذكر كرده‌ است‌ كه‌: بعد از خاتمۀ جنگ‌ جمل‌، أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌، با جماعتي‌ از مهاجرين‌ و أنصار، داخل‌ در بيت‌ المال‌ بصره‌ شدند، و نگاهشان‌ به‌ طلاهاي‌ سكّه‌ خورده‌، و نقره‌هاي‌ سكّه‌ خورده‌ افتاد، و شروع‌ كردند به‌ گفتن‌ اين‌ كلمات‌: يَا صَفْرآءُ غُرِّي‌ غَيْرِي‌! ] وَ يَا بَيْضآءُ غُرِّي‌ غَيْرِي [. «اي‌ طلاي‌ زرد، غير مرا گول‌ بزن‌ ] و اي‌ نقرۀ سپيد، غير مرا گول‌ بزن‌ [ » و نظر طويلي‌ توأم‌ با تفكّر به‌ اين‌ مال‌ نمود؛ و سپس‌ گفت‌: اين‌ مال‌ را بين‌ أصحاب‌ من‌ و آن‌ كساني‌ كه‌ با من‌ هستند، پانصد درهم‌ پانصد درهم‌ تقسيم‌ نمائيد! پس‌ تقسيم‌ نمودند و حتّي‌ يك‌ درهم‌ نيز كم‌ نيامد! و عدد مردان‌، دوازده‌ هزار نفر بود. [419]

اين‌ تقسيم‌ ممكن‌ است‌ از راه‌ حساب‌ بوده‌ باشد؛ در صورتيكه‌ مقدار طلا و نقرۀ سكّه‌ خورده‌ مجموعاً بالغ‌ بر شش‌ مليون‌ درهم‌ بوده‌ و اين‌ مقدار در نزد آنحضرت‌ معلوم‌ بوده‌ باشد. و ممكن‌ است‌ از باب‌ قضاياي‌ معجزآساي‌ ايشان‌ بوده‌ باشد در صورتيكه‌ حساب‌ آنها مشخّص‌ نبوده‌ و حضرت‌ با علم‌ غيب‌ سهميّۀ همراهان‌ و أصحاب‌ را معيّن‌ كرده‌ باشند.

نظير قضيّه‌اي‌ كه‌ از آن‌ حضرت‌ در بَدْءِ خلافت‌ واقع‌ شد، و آنحضرت‌ دستور داد به‌ هر يك‌ از مسلمين‌ سه‌ دينار بدهند.

منبع : امام شناسی جلد 11 نوشته علامه طهرانی رضوان الله تعالی علیه

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 13:17 :: نويسنده : هیچی!

 

جواب بالبداهه حضرت درعددي كه به 2تا 10 قابل قسمت است

در شرح‌ « خلاصة‌ الحساب‌ » شيخ‌ بهاء الدّين‌ عامِليّ، حاج‌ فرهاد ميرزا گويد: در «زهرالرَّبيع‌» سيّد نعمت‌ الله‌ جزائري‌ وارد است‌ كه‌ مردي‌ يهودي‌ نزد أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ عليه‌ السّلام‌ آمد، و گفت‌: عددي‌ را براي‌ من‌ نام‌ ببر كه‌ نصف‌ و ثلث‌ و ربع‌ و خمس‌ و سدس‌ و سُبع‌ و ثُمن‌ و تسع‌ و عُشر صحيح‌ داشته‌ باشد، و در آن‌ كسر نباشد. حضرت‌ گفتند: اگر براي‌ تو نام‌ ببرم‌، مسلمان‌ مي‌شوي‌؟!

گفت‌: آري‌! حضرت‌ گفتند: اضْرِب‌ أيَّامَ اُسْبُوعِكَ فِي‌ أيَّامِ سَنَتِكَ! [416]«عدد روزهاي‌ هفته‌ات‌ را در عددِ روزهاي‌ سالت‌ ضرب‌ كن‌!» چون‌ يهودي‌ ضرب‌ كرد، و ديد مسأله‌ درست‌ است‌، و در آن‌ كسر نيست‌، ايمان‌ آورد. و در «كشكول‌» شيخ‌ در بيان‌ طريق‌ پيدا كردن‌ عدد صحيحي‌ كه‌ قابل‌ قسمت‌ به‌ كسور تسعه‌ باشد ميگويد:

قال‌ شارح‌ «النّهاية‌» انّ عليّاً سُئِل‌ عن‌ مخرج‌ الكسور التّسعة‌ فقال‌ للسّائل‌: اضرب‌


ص 307

أيّام‌ اُسبوعك‌ في‌ أيّام‌ سنتك‌ [417].

توضيح‌ اين‌ مسأله‌ آنست‌ كه‌ چون‌ بخواهيم‌ عددي‌ را بيابيم‌ كه‌ نصف‌ و ثلث‌ و... و تسع‌ و عشر صحيح‌ داشته‌ باشد، بايد بين‌ اين‌ أعداد مخرج‌ مشترك‌ بگيريم‌؛ و آسانترين‌ طريق‌ و كوچكترين‌ عدد، آنست‌ كه‌ بين‌ مخارج‌ آنها كوچكترين‌ مضرب‌ مشترك‌ بگيريم‌؛ يعني‌ بين‌ عدد 2 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 از روي‌ قاعدۀ تماثل‌ و توافق‌ و تداخل‌ و تباين‌ عمل‌ كرده‌، در ميان‌ آنها از متماثلين‌ يكي‌ را انتخاب‌ كنيم‌، و در متداخلين‌، بزرگتر را انتخاب‌، و در متوافقين‌، يكي‌ را ضرب‌ در وِفْق‌ ديگري‌ كنيم‌، و در متابنين‌، هر دو را در هم‌ ضرب‌ كنيم‌؛ و چون‌ بدينگونه‌ عمل‌ كنيم‌ كوچكترين‌ مضرب‌ مشترك‌، عدد 2520 خواهد شد. واين‌ همان‌ عددي‌ است‌ كه‌ حضرت‌ گفته‌اند؛ زيرا اگر عدد ايّام‌ هفته‌ كه‌ 7 است‌ را ضرب‌ در عدد ايّام‌ سال‌ كه‌ 360 است‌ بنمائيم‌ مساوي‌ با 2520 خواهد شد. 2520=7*360

و در «خلاصة‌ الحساب‌» آورده‌ است‌ كه‌ لطيفه‌ اينجاست‌ كه‌ اين‌ كوچكترين‌ مضرب‌ مشترك‌، يعني‌ مخرج‌ كسرهاي‌ نُه‌گانه‌ از ضرب‌ عدد روزهاي‌ ماه‌ يعني‌ 30، در عدد ماههاي‌ سال‌ يعني‌ 12، در عدد روزهاي‌ هفته‌ يعني‌ 7 حاصل‌ مي‌شود: 2520=7*12*30

و يا از ضرب‌ مخرج‌ كسرهائي‌ كه‌ در آن‌ حرف‌ عين‌ است‌ فقطّ، يعني‌ رُبْع‌ و سُبْع‌ و تُسْع‌ و عُشر، چنانچه‌ آنها را در هم‌ ضرب‌ كنيم‌، اين‌ عدد بدست‌ مي‌آيد[418] : 2520=10*9*7*4


ص 308

البتّه‌ اين‌ مسأله‌، مسألۀ مشكلي‌ نيست‌، بلكه‌ يكي‌ از ساده‌ترين‌ مسائل‌ رياضي‌ است‌؛ ولي‌ سخن‌ در بداهت‌ و سرعت‌ پاسخ‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ است‌ كه‌ بدون‌ هيچ‌ عمليّه‌اي‌ فورًا عدد 2520 را كه‌ حاصلضرب‌ 360 در 7 است‌ عيناً مانند دستگاه‌ كامپيوتر جواب‌ گويند، و اين‌ غير از معجزه‌ چيزي‌ نيست‌.

منبع:امام شناسی جلد 11 نوشته علامه طهرانی ره

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:اعجازهای محاسباتی امام علی علیه السلام, :: 11:56 :: نويسنده : هیچی!

 Imam Ali's Mathematical Brilliance sample

Dividing Inheritance
 
Imam Ali (AS) was endowed with a quick, sharp, incisive, mathematical mind. Here are a few interesting stories in which Imam Ali's mathematical brilliance revealed itself.
 
What is a wife's share?
 
Imam Ali (AS) was once interrupted while he was delivering a sermon from the pulpit by someone who asked him how to distribute the inheritance of someone who had died leaving a wife, his parents and two daughters. The Imam instantly answered:
 
"The wife's share becomes one ninth."
 
How?
 
This answer is in fact the result of a long analysis with a number of steps. Ordinarily, we have to decide on the original share of each of these heirs, in the following way:
 
The wife takes one eighth, in view of the presence of an inheriting child. [Holy Quran 4:12]
 
The deceased's father and mother take one sixth each. [Holy Quran 4:11]
 
The two daughters take two thirds of the inheritance. [Holy Quran 4:11]
 
So the total will be:
1/8   1/6   1/6   2/3 = 3/24   4/24   4/24   16/24 = 27/24
 
This means the share becomes less than 1/8 in view of the increase of the total of the shares which are so fixed and prescribed. So the one eighth, the original share due to the wife out of twenty-four total shares, has become three shares out of a total of twenty-seven, which is one ninth.
 
Imam Ali's mind went through this complex mathematical process in a second!
 
تقسیم ارث
زمانی امام روی منبر مشغول ایراد خطبه بود که فردی سخنرانی او را قطع کرد و از او تقاضا کرد که چطور میتوان ارث شخصی که فوت کرده را بین همسرش و  دو پدر و مادر و دو دخترش تقسیم کند؟
امام فورا پاسخ داد :
سهم همسر می شود یک نهم
اما چطور؟
پاسخ در واقع حاصل یک انالیز طولانی است و سعی می کنیم قدم به قدم پیش بریم
ما باید سهم اصلی هر یک از وارثان را  را به این ترتیب بررسی کنیم
همسر در زمان زنده بودن اولاد 1 هشتم را به ارث می برد [see Quran 4:12]
پدر و مادر فرد فوت شده هر کدام یک ششم را به ارث می برند [Holy Qur'an 4:11]
و دو دختر دو سوم میراث به ارث می برند [Holy Qur'an 4:11]
بنابراین مجموع می شود:
27/24=3/24 + 4/24 + 4/24 + 16/24 =1/8 + 1/6 + 1/6 + 2/3 

این به این معنی است که ارث همسر به علت افزایش تعداد وارثان کمتر از یک هشتم می شود
پس آن یک هشتمی که قرار شد به همسر داده شود تبدیل به یک نهم می شود
یعنی سه قسمت از 27 قسمت که میشه یک نهم
_________________________________________
منبع 
[size=-1]Source:  Imam Ali ibn Abi Talib: The FirstIntellectual Muslim Thinker by Dr.Muhammad Abdul Rauf, pgs 98-102with slight additions.

مسألۀ مِنْبَريّه‌

ابن‌ شهرآشوب‌ از كتاب‌ فضائل‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌، تصنيف‌ احمد حنبل‌ آورده‌ است‌: كه‌ او گويد: عبدالله‌ گويد: داناترين‌ اهل‌ مدينه‌ به‌ مسائل‌ و محاسبه‌ و تعيين‌ مقدار ميراث‌ عليّ بن‌ أبي‌طالبَّ است‌. و شَعبي‌ گويد: مَا رَأيْتُ أفْرَضَ مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا أحْسَبَ مِنْهُ؛ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْهُ وَ هُوَ عَلَي‌ الْمِنْبَرِ يَخْطُبُ:

عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَكَ امْرَأةً وَ أبَوَيْنِ وَابْنَتَيْنِ؛ كَمْ نَصِيبُ الْمَرْأةِ؟!

فَقَالَ عليه‌ السّلام‌: صَارَ ثُمْنُهَا تُسْعًا. فَلُقِّبَتْ بِالْمِنْبَرِيَّةِ.

«من‌ نديده‌ام‌ كسي‌ را كه‌ فريضه‌ها و مقادير سهام‌ وُرّاث‌ را بهتر از عليّ به‌ دست‌ آورد؛ و از او در حساب‌ توانگرتر باشد. از او در حاليكه‌ بر روي‌ منبر بود؛ و مشغول‌ خواندن‌ خطبه‌ بود سؤال‌ شد كه‌: مردي‌ مرده‌ است‌؛ و از او يك‌ زن‌، و پدر و مادر، و دو دختر، باقي‌ مانده‌ است‌؛ نصيب‌ زن‌ از ميراث‌ وي‌ چقدر است‌؟!

علي‌ عليه‌ السّلام‌ فوراً گفت‌: سهميّۀ زن‌ كه‌ 1/8 (يك‌ هشتم‌) از ميراث‌ است‌، در اين‌ صورت‌ به‌ 1/9 (يك‌ نهم‌) تبديل‌ مي‌شود و به‌ همين‌ جهت‌ به‌ اين‌ مسألۀ مسالۀ


ص 311

منبريّه‌ گفته‌اند.»

آنگاه‌ ابن‌ شهرآشوب‌ گويد: شرح‌ اين‌ مسأله‌ از اين‌ قرار است‌: براي‌ پدر و مادر 2/6 (دو سُدْس‌) است‌. و براي‌ دو دختر 2/3 (دو ثلث‌) و براي‌ زوجه‌ 1/7 (يك‌ ثمن‌) و در اين‌ صورت‌ عَوْل‌ لازم‌ مي‌آيد؛ زيرا سهميّۀ زوجه‌ كه‌ سه‌ سهم‌ از بيست‌ و چهار قسمت‌ است‌؛ و همان‌ ثُمْنِيّة‌ اوست‌؛در اين‌ صورت‌ تبديل‌ مي‌شود به‌ سه‌ سهم‌ از بيست‌ و هفت‌ قسمت‌. و اين‌ مقدار تُسع‌ از ماترك‌ است‌ 1/9=3/27 و بنابراين‌ 3/27 به‌ زوجه‌ داده‌ مي‌شود. و باقي‌ مي‌ماند بيست‌ و چهار قسمت‌؛ براي‌ دودختر شانزده‌ قسمت‌؛ و براي‌ پدر و مادر هشت‌ قسمت‌ بطور مساوي‌.

منبع:امام شناسی جلد11 تالیف علامه فقید مرحوم طهرانی قدس سرّه

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : هیچی!

 تقسیم 17 شتر


شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش وصیت کرد: من 17 شتر و 3 فرزند دارم
شتران مرا طوری تقسیم کنید که بزرگترین فرزندم نصف انها را و فرزند دومم یک سوم انها را و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند

وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این 17 شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟

و بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک مرد در عربستان می تواند به انها کمک کند
بنابراین انها به نزد امام علی (علیه السلام ) رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند
حضرت فرمود: رضایت میدهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم؟ 
گفتند: چگونه رضایت نمی دهیم. پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و
به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد. 
به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد .
به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد . 
در اخر یک شتر باقی ماند ، که همان شتر حضرت بود.

 

 امام- طىّ نامه اى كه به نماينده ى خود و استاندار مكّه، قُثَم بن عبّاس نوشته است- چنين مى فرمايد:

...إنَّ عَيْنى بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ اًّلَىَّ يُعْلِمُنى أنَّهُ وُجِّهَ اًّلَى الْمَوْسِمِ أُناسٌ مِنْ أهْلِ الشَّامِ... الَّذينَ يَلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ، وَ يُطيعوُنَ الْمَخْلُوقَ فى مَعْصيَْة الْخالِقِ، وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيا دَرَّها بِالدّينِ... فَأقِمْ عَلى ما فى يَدَيْكَ قيامَ الْحازِمِ الصَّليبِ... وَلا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمتاء بَطِراً، وَلاعِنْدَ الْبَأْساء فَشِلاً؛ [ محمد عبدُه، نهج البلاغه، شرح لغات دشوار و كلمات قصار |نامه ى 33|. ]

مأمور پنهانى من در مغرب به من نامه نوشته است تا مرا آگاه سازد كه گروهى از اهالى شام... كسانى كه به وسيله ى باطل حقّ را مى جويند و از مخلوق در معصيت خالق فرمانبردارى مى كنند و از راه دين مى خواهند به دنيا برسند- به مكّه اعزام شده اند... تو- با امكاناتى كه در اختيار دارى- با كمال احتياط و پايدارى، ايستادگى كن.... به هنگام روى آوردن نعمت خوش گذران و به هنگام سختى ها سست و ناتوان مباش.

مى بينيم كه امام از حركات دشمن غافل نيست و نمى گذارد كه او پيش دستى كند؛ بلكه از او جلو افتاده خود را آماده دفاع و جلوگيرى از تبهكاريهاى او مى فرمايد.

از جمله دلايل بيدارى سياسى امام آن است كه همراه با فرستادن جاسوس به سرزمين دشمن كارى مى كند كه امروزه جنگ روانى ناميده مى شود كه بعضى گمان مى كنند اين گونه جنگها از نوآورى و ابداعات در عالم سياست و از ابتكارات رهبران و سياستمداران عصر حاضر است. صفحات تاريخ پُر است از نمونه هايى از نامه ها و پيامهايى كه امام به گوشه و كنار كشور اسلامى خود نوشته و آنها را تشويق كرده است كه آرا و اذهان عموم را آماده ى پذيرش نظريّات و دستوراتش كنند تا اگر خواست كارى را تثبيت كند و يا آن را تغيير دهد با مشكلى در ارتباط با نظريّات مردم مواجه نشود. هم چنين در كتب تاريخ نمونه هاى بسيارى از شعر شاعران مربوط به امام را مى بينيم كه قصيده هايى در دوران گردش آسياى جنگ و يا در زمان صلح سروده و به شرح اهداف و تبيين مواضع امام و ادّعاهاى دشمنانشان پرداخته اند و حقيقتى را كه مخالفين به نيرنگ از آن دم زده اند روشن كرده و روح معنويّت را در سربازان دميده و تذكّرات معنوى به آنان داده اند تا باز دارنده ى كسانى باشد كه از راه باطل رفته و حق او را ناديده گرفته و بر او تجاوز كرده اند.

منبع: افضلیت علی علیه السلام

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 52
بازدید دیروز : 117
بازدید هفته : 173
بازدید ماه : 169
بازدید کل : 47617
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1